دقیقه های خیالی

نقد کتاب های چاپی و اینترنتی

۵۴ مطلب با موضوع «رمان ردی» ثبت شده است

بگذار مادر بخوابد

نقد رمان بگذار مادر بخوابد : زندگی سراسر غم و غصه و درد و ناکامی یک خانواده

نقد رمان بگذار مادر بخوابد

نقد رمان بگذار مادر بخوابد : زندگی سراسر غم و غصه و درد و ناکامی یک خانواده

نقد رمان بگذار مادر بخوابد نوشته ی مهری رحمانی
زندگی سراسر غم و غصه و درد و ناکامی یک خانواده بدون اینکه علت این‌ همه بدبختی و راه‌های برون رفت از این باتلاق مشکلات بیان شود!

اصلاً نویسنده نوشته است که نوشته باشد. حال بد روحی بعد از خواندن این کتاب را نمی‌شود به این راحتی تبدیل به حال خوب کرد.

بیشتر بخوانیم۶: نقد رمان “من پیش از تو” را از دست ندهید.

اگر کتاب می‌نویسند تا خواننده درک بهتری از دنیا پیدا کند، که نکته‌ای بیاموزد، که چند راه‌حل برای رفع مشکلاتش پیدا کند، که چند روزی سختی‌ها و ناراحتی‌هایش را فراموش کند، که برود دنبال یک…

با خواندن این مدل کتابها هیچکدام از این حالها برایتان اتفاق نمی‌افتد.

داستان در مورد پدری بی‌فکر، مادری که فقط دارد تلاش می‌کند تا بچه‌ها را سروسامان دهد و بدبختی و بدبختی و در آخر هم بچه‌هایی که انها هم با بی‌تدبیری انواع و اقسام بدبختی‌ها را یدک می‌کشند و دیگر هیچ!

خیلی شبیه رمانهای خارجی بود مثل عقاید یک دلقک و دختری در قطار و من پیش از تو و دختری که رهایش کردی و… فقط نمایش سختیهای همراه با بدبختی…

بریده کتاب:

البته او وقتی می دید من از این اتهام خیلی ناراحت می شوم، گتاه را به تقصیر صاحب خانه می انداخت که آب را به روی ما بسته بوده که حوض نیمه خالی و پر از لجن شده و بچه را خفه کرده اما ته دلم از او رنجیده بودم. من که همیشه از او تایید شنیده بودم انتظار این اتهام بزرگ را از طرف او نداشتم.

ادبیات این کتابها خوب هم باشد باز هم به خاطر محتوایش انسان را دچار فشار روحی می کند.

 

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • من و دوستام
    • سه شنبه ۲۱ آبان ۹۸

    خشت اول

    نقد رمان خشت اول نوشته ی فریده شجاعی
    نوشتن داستان زندگی دیگران عبرت‌آموز است و بیدار کننده،البته به دو شرط؛
    نگاه گوینده،خاطره و داستان
    قلم و اندیشه ی نویسنده

    خشت اول داستان دختری است که از زمان پدربزرگ و مادربزرگش شروع می‌کند و خانواده، خودش و سه ازدواجش را توضیح می دهد.
    این‌که مردان خانواده از اول تا اینجا غالباً بی‌خیال و اهل شراب و مواد و ولگردی بودند و زنانشان اهل سختی و تحمل!

    درد و رنجی که زنان کشیده‌اند نتیجه‌اش بیماری‌ها و شکستگیها بوده است.

    گوینده فقط از تلخیها و نابسامانی ها می گوید بدون آن‌که از این زندگی صدساله­ ی اجدادشان عبرتی،راه‌حلی، گفتمان سازنده ای گرفته باشند.
    چه خودشان چه خواننده!
    فقط گفته و نویسنده هم نوشته!

    همین هم هست که وقتی کتاب تمام می شود حس بدی در درونت غلیان پیدا می‌کند و ناامیدی و پوچی ره آوردش می­ شود!

    من اما از خواندن این‌ داستان و هرزه گردیها و شراب و قمار و … فهمیدم که هرچه ما آدمها از خدا دورتر باشیم، فرمانهای خدا را کنار می­ گذاریم چون می­ گوییم سخت است و اذیت می­ شویم.
      غیبت نکردن سخت است،
    احترام به پدر و مادر سخت است،
    نماز سخت است،
    حجاب سخت است
    صدقه و خمس و زکات سخت است…
    زندگی واقعی که در این کتابها خواندم این بود که همه‌ی آنها سرشان گرم مشکلات و بدبختی‌های خودشان بوده، این‌که..‌.

    یک سختی بی اجر و مزد و افسرده کننده…
    به خودکشی رساننده…
    قرص آرام بخش خوراننده…

    به هرحال نویسندگی یک هنر است؛
    هنر تبدیل شنیده‌ها و دیده‌ها به نوشته‌هایی که خواننده را به نتیجه برساند نه به پوچی دنیا!

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • من و دوستام
    • جمعه ۱۷ آبان ۹۸

    از رویاهایت برایم بگو

    نقد کتاب از رویاهایت برایم بگو : بی­ پناهی زن در غرب و عدم حمایت او حتی از طرف خانواده!

    نقد رمان از رویاهایت برایم بگو

    نقد کتاب از رویاهایت برایم بگو : بی­ پناهی زن در غرب و عدم حمایت او حتی از طرف خانواده!

     

    نقد کتاب از رویاهایت برایم بگو ، نویسنده: سیدنی شلدون، مترجم: میترا معتضد
    داستان دختری که سه شخصیتی است شخصیت خودش آرام و دو شخصیت دیگر یکی پرخاشگر و دیگری هنرمند. سیدنی در کودکی مورد آزار و اذیت جنسی پدرش که پزشک متخصصی است، قرار می‌گرفته و این حالت چند شخصیتی برایش ایجادشده است که باعث می‌شد در بزرگی چند مرد را به طرز فجیعی به قتل برساند. در دادگاه با اثبات مریض بودنش تبرئه می‌ شود و طی پنج سال درمان می شود.

     کتاب چند ویژگی دارد:

    • نگاه به جنس زن در غرب و آزارها و اذیت‌هایی که روان و روح زن‌ها را له و خورد می‌کند.
    • بی­ پناهی زن در غرب و عدم حمایت او حتی از طرف خانواده.
    • جوانان غربی ظاهرا مستقل و آزاد هستند اما در سیر کتاب­هایشان متوجه می­ شوید که چقدر در آپارتمان­ها و سوییت­هایشان گرد تنهایی و افسردگی و بی کسی ریخته شده است.
    • زنان غربی با تمام فریادهای آزادی حتی در محل کارشان هم آزاد نیستند و دائم تحت فشار درخواست­های کثیف مردان قرار می­ گیرند. در حالیکه مدام به ما القا می­ کنند چون حجاب دارید مردها را حریص کرده ­اید.آنجا هم که حجابی نیست و مردها منعی ندارند پس چرا بازهم حریص ­تر از همیشه اند…
    • شاید در فیلم­های غربی امکانات شهری و دارایی­های رفاهی و زیبایی­های جسمانی به تصویر کشیده شود اما در این رمان عمق واقعیت را می­ خوانید!
    • کودکان و نوجوانان در خانواده هم امنیت ندارند!
    سند بیست،سی که در آمریکا و اروپا اجرا می‌شود و می‌شده، پس چرا باز هم خشونت نسبت به کودک و زن کم که نشده، بیشتر هم شده است.

    معلوم می‌شود با توجه به این کتاب و آمارهایی که در انتهای کتاب نوشته شده است، روال آن‌ها رو به رشد نیست و زن‌ها با هر چند جنبش فمینیست هم که بخواهند نمی‌توانند حقشان را بگیرند.

    یک فرهنگی باید در جهان حاکم شود که جایگاه زن را درست نشان دهد.
    فرهنگ نگاه خدا به زن!

    به هرحال خواندن این کتاب به دوستان و شیفتگان آزادی و رهایی زن، به مسیح علی نژاد توصیه می‌شوند و البته به مردانی که دلشان برای خودشان نمی‌سوزد و اما برای زن‌ها می‌سوزد؛
    که چرا راحت نمی‌گذارید زن‌ها را…
    درحقیقت این‌ها زن را برای بهره‌کشی خودشان می‌خواهند!
  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • من و دوستام
    • جمعه ۱۷ آبان ۹۸

    مونالیزای منتشر

    نقد رمان مونالیزای منتشر : کلافگی و پراکندگیِ نویسنده، خواننده را هم عاصی می‌کند.

    نقد رمان مونالیزای منتشر

    نقد رمان مونالیزای منتشر : کلافگی و پراکندگیِ نویسنده، خواننده را هم عاصی می‌کند.

     

    نقد رمان مونالیزای منتشر ، نویسنده شاهرخ گیوا

    خانواده از ایل قاجار قیونلواست که مردانش یک جنون یکسان دارند.
    جنونی که از عاشقی می‌رسد به دیوانگی محض.

    نویسنده بر پایه این اندیشه رمانش را آن سان پیش می‌برد که می گوید ایران و ایرانی از قدیم در تاریخش انواع و اقسام حرکت‌ها و جریان‌ها را تجربه کرده است. جنبش‌هایی که چون جنون بر سر همگان می زند و نهایت هم، هیچ است و لیلی از این عاشقی برای مجنون درنمی‌آید.

    انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی هم همین را تجربه می‌کند. بار و بندیل اگر دارید جمع کنید بروید آن سر دنیا مثلاً انگلیس و خلاص..‌.

    سردرگمی و کلافگی و پراکندگیِ نویسنده، خواننده را هم عاصی می‌کند، از آن کتاب‌هایی است که نویسنده هزاران کلمه را به بازی گرفته تا یک جمله بگوید.
    بازی خسته کننده و جمله ­ها فرمایشی است.

    فرموده بودند که نفی ایران اسلامی و انقلابیش را بکند اما در لفافه، که نویسنده لحاف ها دوخته تا بلکه لیلی برسد… نمی‌رسد هم…

     

     

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • من و دوستام
    • سه شنبه ۱۴ آبان ۹۸

    قلعه دیجیتالی

    نقد رمان قلعه دیجیتالی : آمریکایی­ ها سالم هستند و توانمند و دشمنشان معلول !!!

    نقد رمان قلعه دیجیتالی

    نقد رمان قلعه دیجیتالی : آمریکایی­ ها سالم هستند و توانمند و دشمنشان معلول !!!

     

    نقد رمان قلعه دیجیتالی، نویسنده: دان براوون 
    قلعه دیجیتالیِ اطلاعاتی آمریکا، یک قلعه بسیار پیشرفته و محکم است و غیرقابل نفوذ!
    یک ژاپنی که بر اثر بمباران شیمیایی امریکا معلول به دنیا آمده است، به مرور زمان نفرتش از آمریکا از بین می­ رود و جذب سازمان اطلاعاتی و رمزشکن آمریکا می­ شود.

    در قلعه دیجیتالی آمریکا، تمام مکالمات، تمام ایمیل­ها و نامه­ ها و… خوانده می ­شود و هیچ کس هیچ حریم شخصی ندارد.

    دانشمند معلول ژاپنی که حالا شهروند آمریکا حساب می­ شود، اعتراض می­ کند و اخراج می­ شود.

    در طول داستان خواننده راضی به این شکستن حریم شخصی و دزدی اطلاعاتش می ­شود؛ چون به خواننده القا می­ شود که جاسوسی زندگی شخصی مردم برای حفظ امنیت و کنترل دشمن و خنثی سازی توطئه بر علیه جامعه­ ی آمریکاست؛
    حفظ امنیت شهروندانش توسط جامعه­ ی نخبه و نابغه­ ی آمریکا!

    پس معلول ژاپنی در نگاه خواننده مشکل دارد، اما او پس از اخراج و توطئه­ گر نشان داده شدنش در رسانه­ ها و اذهان مردم به دلیل آنکه کسی حرف­های حقش را باور نمی­ کند، سعی می­ کند قلعه را نابود کند، ولی در طول کتاب با تمام تلاش­ها و برنامه­ های دقیق و از جان گذشتگی نیروها نمی­ تواند قلعه را نابود کند.

    چند نکته:

    -دشمنِ آمریکا و کسی که زندگیش به خاطر جنایت آمریکا در معلولیت می­ گذرد، خودش می­ شود یکی از نیروهای خدمت کننده به آمریکا!
    یک ژاپنی نخبه و نابغه رو معلول نشان می دهند چون ژاپن تبعه آمریکاست و اجازه ندارد ارتش داشته باشد!
    البته هیچ کس تیزهوشتر از آمریکاییها نیست و نخواهد بود.
    اگر کسی هم ادعا کند فقط لاف زده.
    در داستان هم این ژاپنی الکی می­ گوید که رمز دستگاه اطلاعاتی را عوض کرده و نابودش می کند!


    یک ژاپنی نخبه و نابغه رو معلول نشان می دهند چون ژاپن تبعه آمریکاست و اجازه ندارد ارتش داشته باشد!
    البته هیچ کس تیزهوشتر از آمریکاییها نیست و نخواهد بود.
    اگر کسی هم ادعا کند فقط لاف زده.
    در داستان هم این ژاپنی الکی می­ گوید که رمز دستگاه اطلاعاتی را عوض کرده و نابودش می کند!

    -آمریکایی­ها سالم هستند و توانمند و دشمنشان معلول! در ادبیات دیپلماسی این شخصیت سازی پر از پیام است!

    -جاسوسی در زندگی خصوصی و شخصی­ مردم مقبول می­ افتد! جالب این جاست که برای کار خلاف خودشان رمان می­ نویسند.


    به شدت رسانه­ ی مجازی بر علیه سپاه پاسداران فضا سازی می­ کند که نرم­ افزار سروش را وسیله­ ی جاسوسی دولت ایران معرفی می کند و مردم را از عضو شدن در این نرم افزار منع می­ کند اما کار خودشان که راست هم هست، درست و خوب نشان می­ دهد!

    -آخر داستان و بعد از پانصد صفحه فراز و نشیب بسیار، پیروز میدان آمریکاست! و ژاپنی باز هم خدمت می کند و رمز را نشان می دهد تا آمریکا نپاشد. با اینکه مردمش کشته شده ­اند. بالاخره همه دنیا باید کمک بدهند و باید ذلیل آمریکا باشند.

     -این قلعه شکست­ ناپذیر است. آمریکا پیروز است.

    -حتی اگر تا مرز نابود شدن قلعه برود ولی در لحظه آخر دشمن ­کشته و قلعه نجات پیدا می­ کند!

    -در این میان نزدیک به ۲۰ نفر کشته می­ شوند اما شما احساس ناراحتی نمی­ کنید و فکر می ­کنید که باید می­ مردند از زن و مرد و بچه… بمیرند تا قلعه حفظ بشود.
    هر چقدر آدم نیاز است باید قربانی شود تا آمریکای پرقدرت پرچمش بالا بماند!


    هر چقدر آدم نیاز است باید قربانی شود تا آمریکای پرقدرت پرچمش بالا بماند!

    در کتاب، آمریکاییها از جنایاتشان بر علیه چندصد هزار نفر زن و مرد و بچه­ ی ژاپنی ناراحت نیستند و در کمال خونسردی از رمز آن برای شکستن ویروسی که به قلعه حمله کرده کمک می­ گیرند…
    نابغه­ های آمریکا در حقیقت دنیا را تهدید می­ کنند که اگر بر علیه آمریکا اقدامی کنید بمب هسته­ ای در انتظارتان است.

    نتیجه:
    شکست­ ناپذیر بود آمریکا:

    ۱-نویسنده طوری ترسیم کرده که شما متوجه نمی‌شوی!

    ۲-بسیار پیچیده و وحشتناک و دور از ذهن سیستم اطلاعاتی آمریکا رو ترسیم کرده است.

    ۳-عمدا برای آمریکا ابهت ایجاد کرده ترس و ابهت!
    و یکسری کلمات رو به کار برده که خواننده متوجه نمی‌شود.

    ۴- یک سیستم رمزشکن خاص این‌ها دارند که می گویند هیچ رمزی تو جهان نیست که توسط اونا شکسته نشود بعد این رمز دانشمند ژاپنی را که نمی‌توانند بشکنند بخاطر این است که رمزی در کار نبوده و گرنه هیچ کسی در مقابل آمریکا هیچ چیزی برای ارائه ندارد.

    نکته مهم:

    فعلا که ایران نفوذ داشته روی سیستم امنیتی آمریکا و ۳تا پهپادشون رو ما نشوندیم روی زمین!

    و اونا هنوز یک پهباد ما رو هم نگرفتند!

    در جنگ ۲۲ روزه شکست خوردند. در جنگ ۳۳ روزه هم! و در عرصه­ های دیگه هم…

    وخیلی کارای دیگه که می توانید در فضای مجازی بخوانید.

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • من و دوستام
    • پنجشنبه ۱۴ شهریور ۹۸

    سه دختر حوا

    نقد کتاب سه دختر حوا : مهم نیست سکوت کنی تا کسی بمیرد، خودت را به بی­ خیالی بزنی و دفاع نکنی تا به خاطر تو آبروی کسی برود، مهم این است که راحت باشی.

    نقد کتاب سه دختر حوا : مهم نیست سکوت کنی تا کسی بمیرد، خودت را به بی­ خیالی بزنی و دفاع نکنی تا به خاطر تو آبروی کسی برود، مهم این است که راحت باشی.

     

    نقد کتاب سه دختر حوا ، نویسنده الیف شافاک

    خلاصه کتاب:

    کتاب سه دختر حوا داستان دختری به نام پری است که در ترکیه زندگی می­ کند،
    مادرش مسلمانی متعصب و پدرش لاابالی است.
    برادرانش هم همین­ طور، با افکاری متفاوت اند!
    در خانه پری درگیری لفظی جریان دارد و خبری از محبت بین والدین نیست،
    و پر است از شبهه و سردرگمی و…
    تا اینکه در دانشگاه آکسفورد قبول می ­­شود، آنجا هم بین مونا و شیرین گیر می­ افتد.
    مونای متعصب، شیرین وِل!

    می ­رود کلاس استادی به ­نام آزرا که درباره خدا تکلیفش مشخص شود؛
    عاشق استاد می ­شود
    و البته همچنان پر از شبهه است و هیچ ایده و روشی در زندگی ندارد.

    در این میان متوجه می­ شود شیرین و استاد با هم رابطه دارند،
    پس خودکشی می کند
    و این به پای استاد نوشته می ­شود و در سطح دانشگاه پخش می­ شود.

    او خودخواهانه از استاد دفاع نمی­ کند، چون می­ داند نجات استاد نفعی برای خودش ندارد.
    استاد اخراج می ­شود و خودش هم درس را رها می­ کند…
    حالش خراب…
    مردی ترک او را نجات می ­دهد و ازدواج می­ کنند.
    در طول چهارده سال با دو بچه، کنار شوهرش هم­چنان عاشق آزرا بوده است… بالاخره به آزرا تلفن می­ کند و هر دو به هم ابراز عشق می­ کنند در قالب کلمات حافظ و مولانا و…

    الیف شافاک نهایت رسیدن به آنچه­ که نیاز هر انسان است را در رجوع به عشق­ های شکست خورده می­ داند! عشقی که در ته دل باقی است و البته خوش­آیند است و طوری جلوه می­ کند که انگار حق همین است،
    برگشتن به عشق قدیمی و فراموش نکردن آن حتی کنار همسر!
    و خیانت­ ها، حرف اول را می زند در اندیشه و خیال او …

    *****

    زنبور را دیده­ اید موجودی کوچک و عجیب اما مقبول.

    مقبول کل جهان است چون فایده­ ای «شفابخش» دارد. برکتی معجزه وار که هیچ کس نتوانسته آن را نفی کند…
    زنبور حشره ای چند سانتی است که تولیدی اش معجزه می­ کند.
    زنبور از هر گلی آذوقه تهیه نمی­ کند،
    مرده خوار، کثیف خوار، آشغال خوار نیست،
    پس تولیدیش هم هیچ­کدام از ویژگی­ های بالا را ندارد. او پاک و تمیز و خوب را برمی دارد و عسلی تحویل می ­دهد که همین است.

    اما حشره ای هم هست به ­نام عنکبوت؛ غذایش حشرات ریز است که درمانده ­وار به دامش می­ افتند، نتیجه خورد و خوراکش هم تاری است که در هر کجای زندگی دیده می­ شود و البته منفورانه با جارو جمع می ­شود.

    خواستم بگویم بعضی از نویسنده­ ها این­ طورند.
    بعضی مثل زنبورند خوب­ های دیدگان و شنیدگانشان را معجزه ­وار قلم می­ زنند و خواندن اثرشان شما را زنده می ­کند. تولیدی شان مثل عسل شفا بخش و مصفاست.

    بعضی از نویسنده­ ها هم عقده­ وار، آنچه که بر روی کاغذ می ­آورند برون ریخته اندیشه­ ی خرابشان است. نتیجه­ ای هم که برای ذهن بشریت دارد:
    اسارت دل و روح،
    دست و پا زدن
    و دیگر هیچ.

    الیف شافاک زنی نه مسلمان که چرخیده در میان مسلمانان،
    نه مسیحی که پا زده در میان مسیحیان،
    نه آسیایی که متنفر از وطنش و نه اروپایی که سرخورده در میان اروپائیان است.

    از همه­ جا تکه­ ای خوانده اما ندانسته، برداشته اما نخواسته، دیده اما نشناخته، شنیده اما نفهمیده!
    در مغزش انباشته دارد و اما…

    با تکه­ ها و بریده­ های نویسندگی،
    آن هم در حد معمول سرهم می­ کند و خیال­وار می ­بافد.
    می­ شود یک تار پهن که همان چند صد، صفحه­ های کتاب­هایش است.

    می ­پاشد افکار درهم و برهمش را به زیورهای زیاد، می­ پوشاند…

    در «ملت عشق» مولوی پاک­باخته را به میان می­ آورد تا در سایه عشق الهی او، خیانت ­های اندیشه ­ای یک زن و فرارش به سوی یک مرد را بپوشاند.

    و حال در « کتاب سه دختر حوا »، دلش می­ خواهد کسری­ های ذهنش را در توهین به ارزش­های ادیان زیاد جلوه دهد.

    تنش میان دین و بی ­دینی را در قالب تعصب و تحجر و آزادی می ­نگارد و کار را به جایی می ­رساند که می­ خواهد «خدا از او معذرت­خواهی کند به خاطر بی­ عدالتی ­ها»

    تحجر و تعصب هیچ­کدام مساوی دین نیست،
    آزادی هم ضد دین نیست
    اما در این رمان در جای­ جایش نفی دینداری رخ می­ دهد و جلوه ­های زشت و منفورانه از اسلام ارائه می ­شود. تمام کاری که “الیف شافاک” می­ خواسته در طول رمان انجام دهد.

    همان اسلامی که در کتاب قرآنش عسل مصفا را شفابخش می ­خواند و دانشمندان همه دنیا مقاله در اثبات آن می­نویسند و در بسیاری از درمان­ ها و داروها و غذاها از شفابخش بودنش بهره می­ برند،
    همان اسلامی که هزاران معجزه را به چشم می­ نشاند و آرامش ­بخش است چون نجات بخش از منجلاب­ هاست در قلم الیف شافاک چنان درهم و برهم خلط شده و مغالطه آمیز جلوه می­ کند که انسان را متنفر می ­کند.

    این یک« مأموریت جدید» است برای دختری فرو خورده و خود باخته.
    زنی که باید دید چه گرفته که اینگونه با قلمش زیر بنای جهان و خالق آن را به باد تمسخر می­ گیرد.

    دین­ های آسمانی و خصوصا اسلام را با ادبیات خودش و افکار مغشوشش، مغشوش جلوه می­ دهد، زن­ ها را به خواری و ذلت دنیا نشان می ­دهد و….

      داستان سه دختر حوا را در این کتاب نمی­ خوانید بلکه تنها داستانی می­ خوانید که الیف شافاک می­ خواهد به خورد خواننده بدهد و آن هم نفی خدا و دین است. یعنی در حقیقت دارد اومانیست­گرایی خودش را نشان می­ دهد.
    خود گرایی و محوریت «من» و تمسخر دین و دینداران.

    خیلی هم برای شافاک فرقی ندارد چه دینی، مهم بی­ دینی و رهایی است
    حتی اگر به «هیچ و پوچ» برسد،
    حتی اگر به «خیانت» و «خودکشی» برسد!
    اصلا او می­ خواهد دینی نباشد تا راحت خیانت کند و خیانت را شیرین و خوب جلوه دهد، اشتباه­ ها و بدکارگی­ و ظلم را عیب نداند و کلا دنیا هر طور که می­ شود بشود. مهم نیست!

    در ادبیات داستان نویسی الیف شافاک این است که باید دنیا بگذرد،
    حالا هر طور و هر جور، با هم کنار بیایید،
    مهم نیست که حتی این وسط، تو سکوت کنی تا کسی بمیرد،
    تو خودت را به بی­خیالی بزنی و دفاع نکنی تا به خاطر تو آبروی کسی برود، اعتبارش خراب شود. مهم این است که راحت باشی
    هر چند که این طور زندگی کردن، ناراحتت کند،
    کلا به درک که ناراحتی و روال دنیا همین است دیگر!
    هر چند با نداشتن دین و راه و روش درست، زندگی تلخ و سخت می ­شود، خب بشود…
    زجر بکش تا بمیری.

    شافاک در کتابش چنان پنجه به صورت دین می­­ اندازد و مسخره می­ کند و شبهه می­ اندازد که انگار در جایی آموزش دیده است و معامله ­ای کرده است که اینگونه نقش بازی کند.

    غیر از صد و پنجاه صفحه اول که راحت حرف هایش را می زند؛
    صفحات:
    ۳۸۰، ۳۷۹، ۳۹۲، ۳۹۳، ۴۳۶،
    ۴۳۷، ۱۷۲، ۱۷۴، ۱۹۶، ۲۵۶،
    ۲۸۲، ۲۱۹، ۳۲۵، ۳۴۴، ۳۴۶،
    ۳۵۲، ۳۵۶، ۳۵۷، ۳۰۲، ۲۹۸،
    ۲۹۱، ۳۴۲، ۳۱۹، ۳۱۶، ۳۰۴،۳۲۶
    هم پر از شبهه است…

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • من و دوستام
    • يكشنبه ۳ شهریور ۹۸

    جای خالی سلوچ

    نقد رمان جای خالی سلوچ : خستگی و ناامیدی پس از خواندن چند صد صفحه رنج و سختی

    نقد رمان جای خالی سلوچ

    نقد رمان جای خالی سلوچ : خستگی و ناامیدی پس از خواندن چند صد صفحه رنج و سختی

     
    نقد رمان جای خالی سلوچ نوشته ی محمود دولت آبادی

    کتاب­های دولت ­آبادی را هر وقت دست می­ گیرم می­ دانم که پا بر دامنه کوه بلند توصیفات می­ گذارم.
    یا نباید خسته بشوم،
    یا باید که قید بسیاری از پاراگراف­ها را بزنم،
    یا در جایی باید تندخوانی کنم،
    و یا نه یکباره، که چند روز یا هفته­ ای به آرامی کتاب را تمام کنم،
    و حتما آخر کتاب هم کمی سردرگم و ناامید و دِپرس خواهم بود.

    کنار تمام جملات توصیفی زیبا و گاه حکمت­ آمیز و کلماتی که دولت­ آبادی مثل نانوایی با مهارت؛ که خمیر در دستش، آسوده چپ و راست و گلوله و پهن می­ شود؛ دولت آبادی هم چیدن و گزیدن تکرارهای بدون حس تکرار و چسباندن و قید زدن و مضاف کردن و وصف کردن و استعاره و تشبیه و ایهام مثل خمیر است برایش، می­ چیند و جلو می­ برد داستان را.

    هر چند که ترجیح می­ دهم چندان دور و بر دولت آبادی نچرخم تا از غم­ها و مشکلات وحشتناک و بی­ پایان انسان­های سردرگم و آواره­ ی از درون و خسته و نابود، دچار افسردگی نشوم.

    جالی خالی سلوچ پدری را به تصویر می­ کشد که بعد از رفتنش جایش چون چاهی عمیق در زندگی خانواده­ اش سرباز می­ کند و بار مشکلات را می ­آورد و درماندگی را چنان در درون خودش جای می­ دهد که رهایی از آن ممکن نیست. چنان که مادر هاجر به زور عروس شده و عباس پیر شده و ابرام  وامانده را رها می­ کند و به دنبال سلوچ گم و گور روان می­ شود و تو می­ مانی که پس از چند صد صفحه زجر و رنج و سختی، هیچ گشایشی که نشد تازه خانواده از هم پاشید به یک امید واهی.

    شاید عمق فاجعه، نبودن ستون یک خانه، یعنی پدری آرام و فقیر آن هم در فضای فقر فرهنگی و دینی قبل از انقلاب را هیچ کس جز دولت آبادی نتواند به تصویر بکشد اما حقیقت جامعه غیر از این است که زنی توانمند چون مردان نتواند زندگی را بچرخاند.
    بگذریم دولت آبادی است و توانمندی قلمش و غورش در دل جامعه­ ای پر از بدی .
    و من این تصویرسازی را دوست ندارم چون کتاب می­ خوانم تا یاد بگیرم،
    تا قدرتمند شوم….
    تا امیدوار باشم و …..
    نه خسته و ناامید و ….

  • ۱ پسندیدم
  • ۱ نظر
    • من و دوستام
    • شنبه ۲۲ تیر ۹۸

    با گرگ ها

    نقد رمان با گرگ ها : رمانی با تم کاملا سیاسی  و القا مثبت  خوی وحشی گری

    نقد رمان با گرگ ها

    نقد رمان با گرگ ها : رمانی با تم کاملا سیاسی و القا مثبت خوی وحشی گری


    نقد رمان با گرگ ها نوشته کترین راندل.
    رمان نویس انگلیسی که برای روسیه نوشته شده است

    در کشور روسیه اشراف گرگ نگه می دارند. آن را تربیت می کنند تا به کسی آسیب نزند. اما اگر به کسی آسیب زد در جنگ رهایش می کنند.

    داستان درباره مادر و دختری است که در خانه ای در برفها زندگی می کنند.
    آنها در این خانه به وحشی کردن گرگ های رها شده ای که با ناز تربیت شده بودند ،می پردازند.
    مادر روی صورتش جای چنگال گرگ است.
    دوتا از انگشتانش را گرگ خورده است.
    سرگوش دختر خورده شده است و…

    در کتاب هیچ استدلالی برای علت وحشی کردن آنها آورده نشده است.

    مادر و دختر وحشی و کثیف اند در همه جای خانه تکه گوشت های خورده شده توسط گرگ پیدا می شود.
    گرگ هایی که از سمت اشراف می آیند موهای بلندی دارند این مادر و دختر می روند سرشان را می کنند داخل موهای این گرگ ها.
    در حال حاضر شنیدنش موجب انزجار می شود.
    اما نویسنده آنقدر زیبا داستان را جلو می برد که اگر همان موقع یک گرگ بگذراند جلوی مخاطب سرش را می کند در موهایش.

    گرگ های وحشی شده از خانه بیرون می زنند و به دیگران آسیب می زنند.
    به ماموران حکومت مرکزی تزار آسیب می زنند و سه تا از سربازها را گاز گرفته و دستهای آنها را کنده اند. تزار برای جلوگیری از این مساله دستور نابودی این گرگها را می دهد.

    ولی مخاطب دیگر به گرگ وحشی علاقه مند  است.
    یک ژنرال این مادر و دختر را می زند که دیگر به این کار ادامه ندهند.
    اما آنها توجه نمی کنند و مخفیانه به کار خود ادامه می دهند.
    ژنرال خانه ی آنها را آتش می زند ،اما خواننده دیگراز مادر و دختر، که گرگ ها را وحشی می کردند و از وحشی­گری گرگ بدش نمی آید .
    بلکه از ژنرال متنفر می شود و طرفدار گرگ خبیث وحشی هست.

    پس از آتش زدن خانه شان یکی از سربازهای تزار طرفدار این دختر می شود و به او کمک می کند خودشان را می رسانند به حکومت مرکزی.
    مردم هم به همراه گرگهای وحشی به آنها می پیوندند و طرفدارشان می شوند.

    سر و ضعشان ژولیده،
    لباسهایشان بوی خون گرگ می دهد.
    آلودگی و کثیفی…
    این موارد در داستان ذکر می شود اما مخاطب منزجر نمی شود.

    شاید فقط ۵۰۰۰ بار کلمه گرگ در داستان وجود دارد.

    در حکومت مرکزی وارد شده، گرگ ها به سربازان که از ترس نمی توانند شلیک کنند حمله می کنند و خلاصه با کمک گرگ ها حکومت را سرنگون می کنند.

    نویسنده کتاب انگلیسی است.

    داستان ها انگلیسی است.

    حکومت ظالم است، گرگ وحشی خوب است .

    وحشی کننده گرگ خوب است.

    مردم طرفدار وحشی ها هستند.

    نتیجه آنکه حاکمان انگلیسی که صدها سال است با ظلم به کشورها سلطه دارند و وحشیانه هرجا می روند خراب می کنند. مثال دم دستیش قتل عام هشت میلیون ایرانی در صد سال گذشته است ،رمان چاپ می کند برای آنکه حکومت روسیه را سرنگون کند.

    نکته: جالب این است که در برفها به شدت مقاومت می کنند.

    بعضی نقاط کتاب تکه های نامیزانی دارد که اول فکر می شود که ایرادات کتاب همین تکه هاست ،اما وقتی به جلو می رویم متوجه مسایل مهم تر می شویم.

    مثلا دختر وحشی است،
    زنها وحشی اند،
    نقش زن را حساب کنید ،
    زن ها انقلاب را مدیریت می کنند

    کاری که با اندلس کردند و زنها را به فساد کشیدند و جامعه را خراب کردند،
    در ایران هم دارند با فسادی که ترویج می کنند، زنها را به میدان می اورند و قصد سرکوب دارند.

    جالب آن است که خوی وحشی گری تقدیس شده اگر نگوییم تسبیح شده و پاک نشان داده شده است.

    بریده ای از کتاب:

     نگهبانان خیلی چیزها دارند که ما نداریم در عوض ما خیلی چیزها داریم که آنها ندارند.

    آنها آموزش دیدند اسلحه دارند در عوض ما سبک وسریعیم.
    ما می تونیم از ناودانها بالا بریم آنها نمی توانند دنبال ما بیایند.
    قدمهای ما کمتر سرو صدا می کنه.

    مدام دارد ترغیب می کند اگر چیزی نداریم…

    ….اونا خیلی چیزا رو فراموش کردند یادشون رفته چه جوری گاز بگیرند ،
    تف کنند،
    چنگ بزنند،
    ما هم که قرار نیست مثل آقایون متشخص بجنگیم؛
    کاملا کتاب وحشی است.

    نکته: اسم سرباز جذب شده به سمت دختر که بخاطر عقایدش سه روز در خانه ژنرال شکنجه شده است ایلیا است.

    نوشتارش خیلی جذاب نیست ، فقط آنهایی که کتاب ترسناک دوست دارند جذب می شوند. تکرار کتاب بسیار زیاد داشت و بالای صد صفحه آن قابل حذف است.

    اما برای جذب شدن خواننده و علاقه مندی او به گرگ ها و وحشی گری های انها آنقدر داستان را کش می دهد ،که خواه ناخواه مخاطب با گرگها مانوس می شود.
    و آن زمان وقتی در داستان گرگی وحشی گری می کند و کسی را گاز میگیرید مخاطب ناراحت نمی شود.

    نکته هیچ سربازی نمی تواند به گرگها شلیک کند و به جز یکی دوتا گرگ کشته نمی شوند. جالب آن است که سرباز تفنگ دار ضعیف است گرگ قوی است و مخاطب نیز گرگ را تقدیس خواهد کرد.
    کتاب کاملا تم سیاسی دارد و در ذهن ها القاءات خاصی ایجاد می کند…  

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • من و دوستام
    • پنجشنبه ۱۲ ارديبهشت ۹۸

    دلهره های خیابان وحید

    نقد رمان دلهره های خیابان وحید : ۱۸۰ صفحه درباره دفاع مقدس که کلمه ای از غیرت خدایی، خباثت صدام، کفر آمریکایی ها، انقلاب و شهدا در آن نیست

    دلهره های خیابان وحید

    نقد رمان دلهره های خیابان وحید : ۱۸۰ صفحه درباره دفاع مقدس که کلمه ای از غیرت خدایی، خباثت صدام، کفر آمریکایی ها، انقلاب و شهدا در آن نیست

    نقد رمان دلهره های خیابان وحید ، نویسنده : محمدرضا مرزوقی

    داستان از زبان یک کودک با سن ۵ تا ۷ ساله نقل می شود. اما واقعیت را نویسنده مراعات نکرده؛ از زبان یک کودک چنان بزرگانه نوشته که نوجوان ۱۳ساله یا  بالاتر حوصله ی خواندن آن را دارد.
    کتاب دلهره های خیابان وحید، داستان شروع جنگ عراق و ایران است.


    داستان از زبان کودک آبادانی است که وضعیت خانواده های آبادان را می گوید:
    از کمبود غذا و ترس،
    از بی برقی و ترس،
    از بمباران ها و ترس،
    از فرار مردم و ترس،
    از نداشتن وسیله و ترس
    و…

    نویسنده با نگاه بزرگانه ای همه چیز را می بیند:
    از نجس کردن رختخواب شبانه تا شکم زن باردار و دعواها و دلسوزی ها و ترس ها و موشک ها…
    ریز و جزئی همه ی حرف ها را می زند.
    از زبان ننه تا دختر همسایه.
    از نوع خوابیدن تا نوع نگاه کردن.

    … اما جالب است که چند چیز را اصلا نمی بیند و در نتیجه در این کتاب صد و هشتاد صفحه ای خیلی چیزها را نمی نویسد:
    – جنگ و بدبختی هایش را خوب می بیند و خوب می نویسد اما از غیرت و مردانگی و دفاع مقابل ظالم هیچ نمی نویسد.
    – انواع موشک و قطع برق و گرما و کمبود ها را می بیند اما عامل آن ها را که این ظلم ها را سر مردم مظلوم می آورد نمی بیند.
    – از زبان کودک همه چیز گفته، یعنی تمام حرف های مردان و زنان کوچه و محله را شنیده اما یک کلمه نه از امام، نه از انقلاب، نه از شهدا، نه از دفاع، نه از غیرت خدایی، نه از کفر آمریکا، نه از خباثت صدام… از هیچ کدام حرف نمی زند.
    جنگ، جنگ، جنگ…
    جنگ بد است اما چه کسی این بدی را رقم زده؟
    نویسنده سکوت می کند.

    ترس از جنگ در دل نوجوان ایجاد می شود اما نه ظالم را می شناسد نه احساس وظیفه برای دفاع از میهن در او پیدا می شود و نه حرف های وجدانی، غیرتی و مسلمانی.
    و کودکی که تمام زیبایی و زشتی ها را می بیند در تمام داستانِ اهل شهرش حتی یک اشاره به مردمی که خدا شناسند و اهل بندگی خدا نمی کند.
    انگار آبادان یک کفرستان است و جنگ هم دفاع نمی خواهد.

    اواخر کتاب دلهره های خیابان وحید هم اشاره می کند به چند رزمنده که از مردم می خواهند برای نجات جان شان شهر را ترک کنند مردم هم مسخره می کنند که با کدام وسیله؟!
    صحنه طوری است که بین رزمنده ها و مردم هیچ محبتی نیست، بلکه آنها را هم مسخره می کنند.
    این کتاب برگی از تاریخ ایران است که خیانت به مردم ایران است و غیرت و تعصبشان.

  • ۱ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • من و دوستام
    • جمعه ۲۳ فروردين ۹۸

    گناهکار

    نقد رمان اینترنتی گناهکار : فضایی احساساتی و کاملا غیر منطقی برای علت زندگی یک دختر در خانه ­های مردان غریبه و پر از صحنه­ های تحقیر و توهین

    نقد رمان اینترنتی گناهکار : فضایی احساساتی و کاملا غیر منطقی برای علت زندگی یک دختر در خانه ­های مردان غریبه و پر از صحنه­ های تحقیر و توهین

    !!!!!!!!!!

    نقد رمان اینترنتی گناهکار ، نویسنده فرشته۲۷

    وقتی از خط قرمزی عبور می­ کنی، چراغ قرمزی را ندیده می­ گیری، حصار و دیواری را بی­ خیال می ­شوی و پا در حریم تعریفی دیگران می­ گذاری، گناه کرده ­ای.

    حالا فرقی نمی­ کند،
    گناه، گناه است،
    دلی را بشکنی،
    حقی را بخوری،
    غیبتی بکنی،
    تهمتی بزنی،
    دروغی بگویی،
    تماما حرف خدا را گوش نداده­ ای و خدا قهرش می­ گیرد که تو حریم نگه نداشته ­ای.

    باز هم فرقی نمی­ کند،
    نماز نخوانی،
    برای خدا شریک قائل شوی،
    به پدر و مادرت بی ­احترامی کنی،
    حجاب را مسخره کنی،
    همه ­اش فراتر رفتن از خط قرمز قوانین است و خدای مهربان را ندید گرفتن.

    این تعریف درست گناه است و رمان گناه­کار نوشته ­ای معمولی است که چون از ابزارهای تحریک احساس جوانان استفاده کرده است و لحظاتی باب میل نفس و هوس، خلق کرده،
    شدیدا هم مورد استقبال قرار گرفته است.

    یک نکته در رمان­ های فضای مجازی به چشم می ­خورد و آن ارائه ی تعریف­ های جدید و نسبی برای هر چیزی است. در این رمان هم «گناه» و «آلودگی» و «عبور از خطوط قرمز» و … تعریف مشخصی ندارد، کاملا نسبی است. در جای جای داستان می­ بینید که اگر یک مردی به حریم دختری دست درازی کند، فردی کثیف است چون دختر از او بدش می­ آید ولی مرد دیگری اگر حریم را بشکند چون مقبول است پس گناه نیست.

    این رمان و دیگر رمان­ها خدا را قبول دارند اما نه با تعریفی که خود خداوند از خود به مخلوقاتش گفته است بلکه از زاویه نگاه بشری به خدا. خدایی که گاهی باید حرفش را قبول کرد و هر از گاهی می ­شود ندیده ­اش گرفت.

    در طول رمان، صحنه­ های عجیبی دیده می ­شود که یکی از آن­ها عاشق شدن دختر به قیافه و ژست پسری است که او را شکنجه می ­دهد، بسیار وحشیانه برخورد می­ کند، حرمت او را نگه نمی­ دارد، رنج و زجرش می­ دهد،
    تحقیر و تهدیدش می­ کند، زندانی و محرومش می­ کند، بارها مقابل چشمانش با دختران دیگر مراوده می­ کند و …

    و این پسر نکته اخلاقی، فکری و روحی مثبتی
    جز
    پول و قیافه و ژست و … ندارد.
    در جامعه ­ی ما که طلاق رو به ازدیاد است، واقعا می ­شود دریافت که ملاک­ های انتخاب چقدر اشتباه است و در طول زندگی متوجه می­ شوند که این پول و قیافه و پوشش نیست که خوشبختی می­ آورد، بلکه اخلاق و فهم و شعور دینی است که فرد را رشد می­ دهد.

    به هر حال کتاب در فضایی احساساتی و کاملا غیر منطقی برای علت زندگی یک دختر در خانه ­های مردان غریبه جلو می­ رود که پر از صحنه­ های تحقیر و توهین
    و یا احساسات یک دختر به یک پسر است،
    پسری گناه­کار و دختری خوار  که هر چه بیشتر تحقیر می ­شود، بیشتر عاشق می­ شود.
    خدا وکیلی دختران امروز ما که با یک چشم غره والدین و معلمین­شان تا چند روز قهر می­ کنند چرا از این رمان تعریف می­ کنند، فقط خودشان می­ دانند…

  • ۵ پسندیدم
  • ۲ نظر
    • من و دوستام
    • پنجشنبه ۱۵ فروردين ۹۸