نقد کتاب سه دختر حوا : مهم نیست سکوت کنی تا کسی بمیرد، خودت را به بی­ خیالی بزنی و دفاع نکنی تا به خاطر تو آبروی کسی برود، مهم این است که راحت باشی.

نقد کتاب سه دختر حوا : مهم نیست سکوت کنی تا کسی بمیرد، خودت را به بی­ خیالی بزنی و دفاع نکنی تا به خاطر تو آبروی کسی برود، مهم این است که راحت باشی.

 

نقد کتاب سه دختر حوا ، نویسنده الیف شافاک

خلاصه کتاب:

کتاب سه دختر حوا داستان دختری به نام پری است که در ترکیه زندگی می­ کند،
مادرش مسلمانی متعصب و پدرش لاابالی است.
برادرانش هم همین­ طور، با افکاری متفاوت اند!
در خانه پری درگیری لفظی جریان دارد و خبری از محبت بین والدین نیست،
و پر است از شبهه و سردرگمی و…
تا اینکه در دانشگاه آکسفورد قبول می ­­شود، آنجا هم بین مونا و شیرین گیر می­ افتد.
مونای متعصب، شیرین وِل!

می ­رود کلاس استادی به ­نام آزرا که درباره خدا تکلیفش مشخص شود؛
عاشق استاد می ­شود
و البته همچنان پر از شبهه است و هیچ ایده و روشی در زندگی ندارد.

در این میان متوجه می­ شود شیرین و استاد با هم رابطه دارند،
پس خودکشی می کند
و این به پای استاد نوشته می ­شود و در سطح دانشگاه پخش می­ شود.

او خودخواهانه از استاد دفاع نمی­ کند، چون می­ داند نجات استاد نفعی برای خودش ندارد.
استاد اخراج می ­شود و خودش هم درس را رها می­ کند…
حالش خراب…
مردی ترک او را نجات می ­دهد و ازدواج می­ کنند.
در طول چهارده سال با دو بچه، کنار شوهرش هم­چنان عاشق آزرا بوده است… بالاخره به آزرا تلفن می­ کند و هر دو به هم ابراز عشق می­ کنند در قالب کلمات حافظ و مولانا و…

الیف شافاک نهایت رسیدن به آنچه­ که نیاز هر انسان است را در رجوع به عشق­ های شکست خورده می­ داند! عشقی که در ته دل باقی است و البته خوش­آیند است و طوری جلوه می­ کند که انگار حق همین است،
برگشتن به عشق قدیمی و فراموش نکردن آن حتی کنار همسر!
و خیانت­ ها، حرف اول را می زند در اندیشه و خیال او …

*****

زنبور را دیده­ اید موجودی کوچک و عجیب اما مقبول.

مقبول کل جهان است چون فایده­ ای «شفابخش» دارد. برکتی معجزه وار که هیچ کس نتوانسته آن را نفی کند…
زنبور حشره ای چند سانتی است که تولیدی اش معجزه می­ کند.
زنبور از هر گلی آذوقه تهیه نمی­ کند،
مرده خوار، کثیف خوار، آشغال خوار نیست،
پس تولیدیش هم هیچ­کدام از ویژگی­ های بالا را ندارد. او پاک و تمیز و خوب را برمی دارد و عسلی تحویل می ­دهد که همین است.

اما حشره ای هم هست به ­نام عنکبوت؛ غذایش حشرات ریز است که درمانده ­وار به دامش می­ افتند، نتیجه خورد و خوراکش هم تاری است که در هر کجای زندگی دیده می­ شود و البته منفورانه با جارو جمع می ­شود.

خواستم بگویم بعضی از نویسنده­ ها این­ طورند.
بعضی مثل زنبورند خوب­ های دیدگان و شنیدگانشان را معجزه ­وار قلم می­ زنند و خواندن اثرشان شما را زنده می ­کند. تولیدی شان مثل عسل شفا بخش و مصفاست.

بعضی از نویسنده­ ها هم عقده­ وار، آنچه که بر روی کاغذ می ­آورند برون ریخته اندیشه­ ی خرابشان است. نتیجه­ ای هم که برای ذهن بشریت دارد:
اسارت دل و روح،
دست و پا زدن
و دیگر هیچ.

الیف شافاک زنی نه مسلمان که چرخیده در میان مسلمانان،
نه مسیحی که پا زده در میان مسیحیان،
نه آسیایی که متنفر از وطنش و نه اروپایی که سرخورده در میان اروپائیان است.

از همه­ جا تکه­ ای خوانده اما ندانسته، برداشته اما نخواسته، دیده اما نشناخته، شنیده اما نفهمیده!
در مغزش انباشته دارد و اما…

با تکه­ ها و بریده­ های نویسندگی،
آن هم در حد معمول سرهم می­ کند و خیال­وار می ­بافد.
می­ شود یک تار پهن که همان چند صد، صفحه­ های کتاب­هایش است.

می ­پاشد افکار درهم و برهمش را به زیورهای زیاد، می­ پوشاند…

در «ملت عشق» مولوی پاک­باخته را به میان می­ آورد تا در سایه عشق الهی او، خیانت ­های اندیشه ­ای یک زن و فرارش به سوی یک مرد را بپوشاند.

و حال در « کتاب سه دختر حوا »، دلش می­ خواهد کسری­ های ذهنش را در توهین به ارزش­های ادیان زیاد جلوه دهد.

تنش میان دین و بی ­دینی را در قالب تعصب و تحجر و آزادی می ­نگارد و کار را به جایی می ­رساند که می­ خواهد «خدا از او معذرت­خواهی کند به خاطر بی­ عدالتی ­ها»

تحجر و تعصب هیچ­کدام مساوی دین نیست،
آزادی هم ضد دین نیست
اما در این رمان در جای­ جایش نفی دینداری رخ می­ دهد و جلوه ­های زشت و منفورانه از اسلام ارائه می ­شود. تمام کاری که “الیف شافاک” می­ خواسته در طول رمان انجام دهد.

همان اسلامی که در کتاب قرآنش عسل مصفا را شفابخش می ­خواند و دانشمندان همه دنیا مقاله در اثبات آن می­نویسند و در بسیاری از درمان­ ها و داروها و غذاها از شفابخش بودنش بهره می­ برند،
همان اسلامی که هزاران معجزه را به چشم می­ نشاند و آرامش ­بخش است چون نجات بخش از منجلاب­ هاست در قلم الیف شافاک چنان درهم و برهم خلط شده و مغالطه آمیز جلوه می­ کند که انسان را متنفر می ­کند.

این یک« مأموریت جدید» است برای دختری فرو خورده و خود باخته.
زنی که باید دید چه گرفته که اینگونه با قلمش زیر بنای جهان و خالق آن را به باد تمسخر می­ گیرد.

دین­ های آسمانی و خصوصا اسلام را با ادبیات خودش و افکار مغشوشش، مغشوش جلوه می­ دهد، زن­ ها را به خواری و ذلت دنیا نشان می ­دهد و….

  داستان سه دختر حوا را در این کتاب نمی­ خوانید بلکه تنها داستانی می­ خوانید که الیف شافاک می­ خواهد به خورد خواننده بدهد و آن هم نفی خدا و دین است. یعنی در حقیقت دارد اومانیست­گرایی خودش را نشان می­ دهد.
خود گرایی و محوریت «من» و تمسخر دین و دینداران.

خیلی هم برای شافاک فرقی ندارد چه دینی، مهم بی­ دینی و رهایی است
حتی اگر به «هیچ و پوچ» برسد،
حتی اگر به «خیانت» و «خودکشی» برسد!
اصلا او می­ خواهد دینی نباشد تا راحت خیانت کند و خیانت را شیرین و خوب جلوه دهد، اشتباه­ ها و بدکارگی­ و ظلم را عیب نداند و کلا دنیا هر طور که می­ شود بشود. مهم نیست!

در ادبیات داستان نویسی الیف شافاک این است که باید دنیا بگذرد،
حالا هر طور و هر جور، با هم کنار بیایید،
مهم نیست که حتی این وسط، تو سکوت کنی تا کسی بمیرد،
تو خودت را به بی­خیالی بزنی و دفاع نکنی تا به خاطر تو آبروی کسی برود، اعتبارش خراب شود. مهم این است که راحت باشی
هر چند که این طور زندگی کردن، ناراحتت کند،
کلا به درک که ناراحتی و روال دنیا همین است دیگر!
هر چند با نداشتن دین و راه و روش درست، زندگی تلخ و سخت می ­شود، خب بشود…
زجر بکش تا بمیری.

شافاک در کتابش چنان پنجه به صورت دین می­­ اندازد و مسخره می­ کند و شبهه می­ اندازد که انگار در جایی آموزش دیده است و معامله ­ای کرده است که اینگونه نقش بازی کند.

غیر از صد و پنجاه صفحه اول که راحت حرف هایش را می زند؛
صفحات:
۳۸۰، ۳۷۹، ۳۹۲، ۳۹۳، ۴۳۶،
۴۳۷، ۱۷۲، ۱۷۴، ۱۹۶، ۲۵۶،
۲۸۲، ۲۱۹، ۳۲۵، ۳۴۴، ۳۴۶،
۳۵۲، ۳۵۶، ۳۵۷، ۳۰۲، ۲۹۸،
۲۹۱، ۳۴۲، ۳۱۹، ۳۱۶، ۳۰۴،۳۲۶
هم پر از شبهه است…