دقیقه های خیالی

نقد کتاب های چاپی و اینترنتی

۵۴ مطلب با موضوع «رمان ردی» ثبت شده است

نقد رمان من پیش از تو

نقد رمان من پیش از تو : دور کامل سبک زندگی خانوادگی و سبک زندگی جوانان اروپا و آمریکا

نقد رمان من پیش از تو

نقد رمان من پیش از تو : دور کامل سبک زندگی خانوادگی و سبک زندگی جوانان اروپا و آمریکا

نقد رمان من پیش از تو نوشته ی جوجو مویز و ترجمه مریم مفتاح

من پیش از تو

زندگی در غرب را نه آن گونه که تصور ماست بلکه آن طور که واقعیت است را می توانید در کتاب های داستانی شان ببینید.(البته اگر کسی مایل باشد که ببیند)

انسان های غربی پر شده اند از«خودشان». فرقی ندارد پیر و جوانشان دنبال این هستند که«من»شان را چگونه می شود لذت مند جلو برد.

داستان دختری که در خانواده متوسط است و برای آنکه بتواند روال معمولی دنیایش را بگذراند باید کار کند.کار کند که بخورد و بپوشد. بخورد که کار کند. چرخه ی حیوانی که در دنیا حاکم شده است. و پسری پولدار که در اوج لذت های دنیا بوده و بر اثر تصادفی فلج شده و خانه نشین. پول که باشد می شود با دو مستخدم همه چیز را اداره کرد. یکی دختری که دل به دلش بدهد.یکی هم مردی که تمیز کاریش کند. پدر و مادر غربی هم که دنبال«من لذت بر خودشان»هستند. اتفاقاتی که بین این پسر فلج و این دختر می افتد داستان را جلو می برد و شما را همراه می کند.

دخترک قهرمان داستان هم¬خانه ی دوست پسرش است و گرمی بخش رختخوابش تا شاید وقتی ازدواج کنند. درحالیکه دوست پسرش سرش با با دختران ورزشکار گرم است برای پیشرفت ورزشش؛ و دختر برای کسب درامد سراغ کار می رود و می¬شود همدل و همراه پسری فلج.

دختر مهربان است، پول نیاز است و صبور. نتیجه ی این پرستاری می شود عشق به مفلوجی که می خواهد خودکشی کند و ترک دوست پسر و دلبستن به این فرد.

پسر فلج داستان مغرور است خوشگذران پردرآمد و پر آرزو بوده که باتصادفی تمام آرزوهایش بر باد می رود حالا به موسسه ای که هرکس از زندگی سیر شده باشد با آرامش می کشنش پول داده و روز مرگش را هم تعیین کرده تا در موسسه بستری شود و آنها آنرا به دیار باقی بفرستند به اصرار پدر و مادرش (که هر دو پی عشقشان هستند سوا سوا) قبول می کند زمان خودکشی اش را عقب بیندازد عشق دختر به خودش را می فهمد اما چون اینطور زندگی کردن را بی فایده می بیند باز هم سر موعدش در موسسه بستری می شود و با کمک آنها می میرد.

محبت در قلب انگار که مرده است من به غرب و آمریکا سفر نداشته ام اما کتاب های داستانی ای که نوشته خودشان هست زیاد می خوانم مبنای زندگی شان انگار فقط لذت است لذت. حالا در این میان کسی از بین برود آسیب ببیند و یا هرچیز دیگر چندان تو را نباید اذیت کند. خودت را دریاب بقیه چیزها به جهنم.

رمان جذابی که تو را امیدوارانه می کشد با خودش و همین هم باعث می شود که تو زندگی دختر ورزشکار را ندیده بگیری که بخاطر نان و جا و شهوت با هم همخوانه می شوند و بازهم پدرمادرهای خودخواه دختر و پسر فلج را ندیده بگیری به امید پایان خوش داستان ولی متوجه میشوی با یک ناکامی بسیار و اندوه آور برای دختر و یک خودکشی وحشتناک قانون مند و با کلاس برای پسر فلج . خلاصه اگر رمان را با چشم باز بخوانی یه دور کامل سبک زندگی خانوادگی، سبک زندگی جوانان اروپا و آمریکا را درخواهید یافت.

خیلی از رمان های اینترنتی همین مدل دستمایه را دارند.

 

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • من و دوستام
    • يكشنبه ۳۰ مهر ۹۶

    نقد رمان شاه شطرنج



    نقد رمان اینترنتی شاه شطرنج : خلق خدای جدید و هدیه دادن آن به جوانان

    نقد رمان شاه شطرنج

    نقد رمان اینترنتی شاه شطرنج : خلق خدای جدید و هدیه دادن آن به جوانان


    شاه شطرنج

    نویسنده پگاه

    شاه در همه ی نمایشنامه ها نقشی ظالمانه دارد. شاه در همه ی داستان ها خودخواه است وخون به دل دیگران می‌کند. شاه خودش را می‌بیند و حکم می‌کند. دیگران رامورد ظلم قرار می‌دهد؛

    چرا؟

    چون می‌خواهد به هدفش برسد.

    رمان شاه شطرنج، چون با قوه تخیل قوی نویسنده نوشته شده است، مثل سریال هایی که  می‌خواهند باب میل بیننده جلو روند، کاری می‌کند که آخر داستان دختر پرکینه و گنه کار، به خوشبختی می‌رسد.

    پگاه نویسنده توانمند این رمان، آزادانه داستانش راجلو می‌برد، حریم ها را می شکند، حریم درست می کند، قید و بندها را به تمسخر می‌گیرد، خودش قید و بند تعریف می‌کند، خدا را به نقد می کشد؛ برای خواننده خدای جدیدی خلق می‌کند. قوانین خدا را نقد و مسخره می‌کند، و برای اینکه زندگی بشر روی آرامش ببینید و بدون قوانین خدا مثل جنگل حیوانات نشود، خودش دست به کار می شود و قانون می‌نویسد...

    خلاصه آنی که برای جوان، خدا می گذارد اما خدا نه به تعریف خود خداوند بزرگ، بلکه به تعریف انسان.

     

    دختری که در زندگی دچار سختی های فراوان می‌شود و عامل این درد و رنج راپیدا می کند؛ او نابغه است و با کمک چند نفر برنامه ای می چیند تا صاحب شرکت عظیم پخش دارو را از پا درآورد.

    در این میان او عاشق پسر صاحب شرکت می‌شود و با استفاده از او انتقامش را می‌گیرد و سر آخر با خوبی و خوشی به زندگی ادامه می‌دهند.

    نکته عجیب در رمان های خیالی، این است که دختران خودشان را به راحتی در اختیار مردان قرار می‌دهند و مردها هم پس از آن مقید به این خیانتی که کرده اند، با ازدواج این کار راجبران می‌کنند؛ چیزی که در واقعیت و حقیقت جامعه جهانی نادر دیده می‌شود؛ حداقل نویسنده های این رمان ها با مراجعه به مراکز مشاوره می‌توانند این خیانت عظیم را نکنند و از القا رابطه ی جسمی و سپس ازدواج قطعی امری نادرست و ناراست است.

    من شاید فردی عابد و زاهد و دیندار نباشم اما یک نکته برایم عجیب است و اینکه چرا نویسنده یا نویسندگان محترم رمان های اینترنتی این طور پر قدرت خدا و قوانین دین را زیر سوال می برند و دلشان می‌خواهد خدای جدید خلق کنند و به جوانان هدیه بدهند.

    اگر خدا خداست و خالق جهان از ریز و درشت است، پس خودش باید قوانین این جهان را تعریف کند ولی اگر خدا نیست که چه اصراری است که او را به جوانان معرفی کنی

     یا خدا هست و دستوراتش یا خدا نیست که نیست دیگر به هر حال در این دنیا با خدای جدید که در رمان شاه شطرنج هم همین گونه است انسان ها اصلا روی خوشی نمی بینند و دائما غرق در سختی ها و بدبختی های خودشانند و خیانت و ظلم. شاه شطرنج رمانی که هیچ قید و بندی و قانونی آسمانی ندارد و دست و پا زدن سربازان و فیل و اسب و وزیر است برای رسیدن شاهی به خودخواهی ها و ظلم هایش از شطرنج بیزار شدم از اینکه شاهی را حفاظت کنم که ظالم است. 

  • ۲ پسندیدم
  • ۳ نظر
    • من و دوستام
    • يكشنبه ۳۰ مهر ۹۶

    نقد رمان بیشعوری

    قضیه از آن جایی آغاز شد که به یک باره موجی از عکس های جور وا جور کتاب بیشعوری در فضای مجازی ایجاد شد.

     

    بی شعوری : خودباختگی فرهنگی

    بیشعوری-خاویر کرمنت

    بی شعوری : خودباختگی فرهنگی

    بی شعوری

    بی شعوری یک درد است.

    شعور، درک و فهم است که اگر نباشد داد عالم و آدم به هوا بلند می­شود.

    اما بی­شعوری که من دیدم یک کتاب بود.

    دوست ندارم بگویم یک اندیشه بود.

    چون اندیشه نبود.

    اندیشه از فهم و درک می آید.

    نویسنده­ ی کتاب نه اندیشه دارد نه فهم و درک.

    خودش همان اول کتاب اعتراف می­کند که یک بی­شعور است.

    مقدمه نویسنده

     
    من تا مدت ها از نوشتن این کتاب و حتی صحبت کردن در باره ی موضوعات  آن ابا داشتم، چرا که دوست نداشتم تمام دنیا بفهمد که من آدم بیشعوری بوده ام. اما سرانجام وجدان، دوستان و بیمارانم من را متقاعد کردند که قبلاً همه ی دنیا فهمیده اند که من بیشعور بوده ام و نوشتن یا ننوشتن در مورد آن از این جهت بی فایده است.

    همین جا حتما شما هم تعجب می­کنید که چطور یک بی­شعور کتاب می­ نویسد برای آدم­های باشعور،

    و در طول کتاب دائم خوانندگانش را متهم می­کند به« بی­فهم و اندیشه بودن» به «بی­شعور» بودن.

    کتاب مورد توجه خیلی هاست.

    جوان­ های زیادی از من طلب این کتاب را می­کنند.

    فقط دلیلش این نیست که خودشان را از «فکر و روح سالم» خالی می­دانند، بلکه فقط اسم این کتاب را از دهان ها زیاد شنیده­ اند.

    رسانه چه­ ها که نمی­ کند؟

    بی­شعوری را خوب جلوه می­دهد و مردم را تشنه ی حرف های یک بی شعور...

    واقعا کمی، دور از اندیشه بکر نیست؟؟؟

    در این چند ورق

    فقط می خواهد بگوید عیب ها و بدی های هر انسان باعث می­شود که او بد باشد نه بیشتر.

    اما این را باکلی بد و بیراه می­گوید

    با ده ها کلمه ی توهین آمیز!

    چون...

    خود دکتر نویسنده­ ی این کتاب این طور است.

    راستش من در صفحات این کتاب حرفی برای فکر و دلم پیدا نکردم، با هرکس هم که خوانده بود، گفت و گو کردم تنها به خاطر جوی که رسانه داده بود این کتاب را خوانده بودند و نتیجه گرفته بودند که...

    یک بی شعورند

    دنیا از کدام طرف دارد می­رود؟

    انسان ها دارند به سرعت کجا می­روند؟

    قرار بود که به کجا برسیم و حال یک بی شعور اثبات می­کند که همه به بی شعوری رسیده اند.

    این اوج بدی هاست.

    من حرف امام علی را بهتر می­فهمم که

    قدر و قیمت ما انسان ها بهشت است به کمتر از این راضی نشویم.

    این گونه مثبت صحبت کردن، با احترام با بشریت حرف زدن، به انسان ها قدر و قیمت دادن فقط از یک انسان فهیم و با اندیشه برمی ­آید.

    چشم آبی­ های اروپایی و وحشی های آمریکایی این قدر بی شعورند که فقط با تحقیر و بی احترامی دیگران را مخاطب قرار می­دهند.

     

    اثبات کنید که باشعور و با فرهنگید و این کتاب را تحریم کنید.

  • ۴ پسندیدم
  • ۱۲ نظر
    • من و دوستام
    • يكشنبه ۳۰ مهر ۹۶

    نقد رمان اینترنتی این مرد امشب می میرد

    نقد رمان این مرد امشب می میرد : درد و بدبختی نتیجه بیان فضای آزاد و راحت بین جوانان

    نقد رمان این مرد امشب می میرد

    نقد رمان این مرد امشب می میرد : درد و بدبختی نتیجه بیان فضای آزاد و راحت بین جوانان

    مردن به خیال بعضی­ها پایان تمام لذت هاست.

    پس مرگ بد است.چون تو را از هرچه که دوستش می­داری جدا می­ کند.

    اما...

    وقتی انگشتم را روی موبایل می­گذاشتم و لمس می­کردم و صفحه ها را ورق می­زدم تازه می­فهمیدم که مرگ خیلی هم پایان لذت نیست. این آخرین برگ است از آخرین لحظه های زندگی.

    اما می­شود زنده بود و در این دنیا هم بود و هزار بار بدتر از مرگ تمام خوشی ها را نابود شده دید.

    رمان دیوانه کننده بود.

    هرشخصیتی که می­ خوانیدش، آن قدر خیانت دیده بود و یا آن قدر از خوبی آدمیت دور بود که دچار شوکه می­ شوی...

    زن و مرد رمان، پولدار بدبخت بودند. متمدن خیانت دیده، غرب گرای دروغگو، زن هایش خیانت کار، مردهای خیانت دیده، پول دوست، بیچاره، هیچ دونفری با عشقشان ازدواج نکرده بودند، عاشق کس دیگر بودند و همسر این یکی.

    برای پول، برای عشق شکست خورده، برای تفریح چه کار که نمی­کردند.

    چون همه اش آرامش می­خواستند و این آرامش گم شده بود.

    تابه حال این طور ناآرام نشده بودم . شراب و سیگار و روابط و پول و سفر هم آرامشان نمی­ کرد که من خواننده آرام شوم.

    همه درس خوانده، خوش تیپ، پولدار، مشهور و نامدار بودند و برای یک لحظه آرامش عمه­ ی بی نام و مسلمان بال بال می زدند. 

    باور کنید که غرب خودش هم به بن بست این لذت های کوتاه مدت رسیده است. می خواهد که حرفی جدید بشنود و به آرامش برسد. آن وقت جوانان با فرهنگ ایرانی در به در رسیدن به مدل غربی است

    این رمان، فضای آزاد و راحت بین جوانان را ترسیم می­کند که از آن تنها بدبختی می­ جوشد و درد.

    نمی­دانم بشریت چرا خالق را رها کرده است؟

    اگر خوش بختی می­ خواهد که باید دست به دامان همان کسی شود که او را در این دنیا قرار داده است. و اگر بدبختی، باید به خودش پناهنده شود.

    نتیجه؛ دور شدن از خدا و دل بستن به هوی و هوس می شود و این رمان را جوان ها بخوانند شاید شاید شاید خودشان را از خواب بیدار کنند...


  • ۰ پسندیدم
  • ۴ نظر
    • من و دوستام
    • يكشنبه ۳۰ مهر ۹۶