دقیقه های خیالی

نقد کتاب های چاپی و اینترنتی

۱۵ مطلب با موضوع «رمان ضعیف....» ثبت شده است

چایت را من شیرین می کنم

نقد رمان چایت را من شیرین می کنم : کسی کمی سست ایمان باشد در میان چینش داستان و اتفاقات ناگوار آن دست دلش می‌لرزد.

نقد رمان چایت را من شیرین می کنم

نقد رمان چایت را من شیرین می کنم : کسی کمی سست ایمان باشد در میان چینش داستان و اتفاقات ناگوار آن دست دلش می‌لرزد.


نقد رمان چایت را من شیرین می کنم ، نویسنده: زهرا بلند‌دوست
کتاب ماجرای دختری است با پدری از سازمان منافقین و مادری معتقد.
اما سارا در این میان تنها برادرش، دانیال را دوست دارد و شیفته اوست.
او پدرش را سازمانی متعصب و مادرش را مذهبی بی‌عرضه می‌داند.

مادر این داستان اهل جنگیدن برای حفظ زندگی و شور و نشاط خانواده اش هست یا نه؟
اگر اهل مبارزه است پس نمی تواند افسرده باشد.
اگر اهل مبارزه نیست، پس چرا با دو بچه و همسر منافقش رفته خارج از کشور و طلاق نگرفته از همسرش؟

این مادر انقدر افسردگی می گیرد که به انسان القا می شود که:
اگر پای دینت بایستی در آخر افسردگی می گیری !!!
اما آیه قرآن است که «ان تنصرو الله ینصرکم» : اگر خدا را یاری کنید خدا هم شما را یاری می نماید.
مادری که اینگونه مقابل پدر می ایستد، پس کجاست یاری خدا برای او؟ چرا واقعیت که برخورد محبت آمیز خدا با بندگان مومنش هست در کتاب به خوبی نشان داده نشده؟!

جذابیت کتاب خوب است و مخاطب را به دنبال خود می‌کشاند.
نویسنده می‌کوشد خدا، اسلام، انقلاب، سپاه و اطلاعات را خوب معرفی کند و داعش و اربابانش را پلید….

نمی‌گویم موفق نبوده است اما کتاب با مشکلاتی دست و پنجه نرم می‌کند که معرفی آن به عنوان کتاب خوب جای تأمل دارد.

اما برخی از این مشکلات:

۱. ابتدای کتاب، قوت داستان در نقد خدا و اسلام زیاد است، نویسنده خوب از خجالت خدا و مذهبی‌ها درمی‌آید.
اگر کسی کمی سست ایمان باشد در میان چینش داستان و اتفاقات ناگوار آن دست دلش می‌لرزد و به سارا و ساراها حق می‌دهد که این چه خدایی است….


بیش از اندازه حس نفرت دختر داستان زیاد است به طوری که از ابتدا تا انتهای داستان به خدا و مسلمانان دری وری می گوید، در صورتی که این حس نفرت بسیار زیاد ، مربوط به این سن نیست؛
بلکه مربوط به یک خانم ۶۰ ساله است .
در این سن ، این حس بسیار راحتتر از این حرفها عوض می شود.

اما در ادامه ی ماجرا که سارا می‌ خواهد از اسلام دفاع کند جریان چندان منطقی نیست؛
بلکه خواننده با دختری احساساتی روبروست که تحت تأثیر جو و دلی که درگیر عشق است، اسلام را می‌ پذیرد.
مغالطات اول داستان باید جای خود را به منطق بدهد که این اتفاق نمی‌ افتد.


۲. دیالوگ های سارا به دختری که در آلمان بزرگ شده نمی‌ خورد؛
بلکه بیشتر شبیه دختران احساساتی و گاهی لوس است که در همین کوچه پس کوچه‌ ها بزرگ شده‌ اند.
البته این بیان ، تعریف از تربیت شده‌ های خارج نیست، نوع بیان مدنظر است که حرفه‌ ای نوشته نشده.


۳. طی یک سری اتفاقات پسری جوان می شود حافظ این دختر جوان ، که بعدا شهید می شود.
رابطه سارا با حسام که نامحرم هستند اصلا صحیح نیست و وزارت اطلاعات قطعا برای چنین مواردی نیروی زن قرار می‌دهد.
این همه خلوت و قرآن خواندن و لقمه گرفتن….

دختر ویژگی خاص خوبی ندارد که پسر بخواهد عاشق او بشود، آن هم پسری که اینقدر فعال و… است.
به صحنه های تکراری زیاد پرداخته است و اینکه واضح صحنه های عشق بازی دختر و پسر را بیان کرده که این دور از شان مدافعان حرم است.
شخصیت ها، شوخی ها و مراوده هاشون سبک است.


۴. حسام پس از عقد در جواب سارا که می گوید: «مگه تو رنگ چشمهایم رو دیده بودی؟» ؛

جوابی می‌ دهد که شأن بچه‌ های اطلاعات را زیر سؤال می‌برد.

۵. مادر سارا زن مذهبی و بی‌ عرضه‌ ای است که جز دعا چیزی بلد نیست.
با توجه به عاقبت بخیری دانیال و سارا می‌ شد تمام این دعاها و رفتارهای مادر جهت صحیح به خود بگیرد.

۶. نویسنده تا توانسته اتفاقاتی آورده تا کشش داستان را زیاد کند به طوری که حوصله ی خواننده از این همه اتفاقات که گاهی طی ۲ ،۳ صفخه پیش می آید سر می رود و از این همه کش و قوس خسته می شود.

نقاط مثبت:

داعشی ها را خوب زیر سوال برده است.

اطلاعات و سپاه را خوب نشان داده است.

منش رفتاری غرب در مقابل داعشی ها را بیان کرده است.

اخلاق متدین را خوب نشان داده است.

بدی سازمان مجاهدین را خوب نشان داده است.

معما گونه بودن داستان آن را جذاب کرده است..

در مجموع خانم بلنددوست نویسنده توانایی است که با اصلاح این موارد و تلاش در عرصه نویسندگی، می‌ تواند آینده‌ ی خوبی داشته باشد ان‌ شاالله.

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • من و دوستام
    • چهارشنبه ۸ خرداد ۹۸

    کودکستان آقا مرسل(گردان قاطرچی2

    کودکستان آقا مرسل (گردان قاطرچی ها جلد۲) : پردازش زیاد بدی­ ها و اثرات تربیتی آن

    کودکستان آقا مرسل (گردان قاطرچی ها جلد۲) : پردازش زیاد بدی­ ها و اثرات تربیتی آن

    کودکستان آقا مرسل (گردان قاطرچی ها جلد۲) ، نویسنده: داوود امیریان، رمان نوجوان

    رمان طنز نوجوان از داوود امیریان است. چند نوجوانی که جبهه می‌روند آن‌جا پر از شیطنت هستند. یکی از فرماندهان مجبورشان می‌کند که خوب درس بخوانند، قبول می‌شوند و در عملیات زخمی و شهید.

    طنز حال و هوای خودش را دارد. چهار چوبی که فراخ­تر و گشادتر از همه­ ی چهار چوب­هاست. راحت ­تر می­توانی حرف‌هایی بزنی که همیشه نمی­‌شود زد، حتی ادبیاتت هم میتواند کمی از حالت احترام خارج شود. نه اینکه بی‌­ادبانه شود ولی به هرحال راحت­‌تر می‌­شود.

    داود امیریان طنزنویس دفاع مقدس است. نوجوان­ها کتاب‌هایش را دوست دارند. یک فصل شیرین برای آشتی دادن نسل نوجوان با جنگ مظلوم ما شده است و این خیلی خوب است،
    و اینکه نشان می­‌دهد مؤمن با نشاط و سرزنده است هم خیلی خوب است،
    فقط کاش کمی دقت می‌­کرد.
    در جلد دوم گردان قاطرچی­‌ها نکات منفی دارد که اثر مثبت قطعا نمی­‌گذارد. هر چند تلاش کرده که روند تربیتی به کارش بدهد و شخصیت­ های شر و شیطان را در طول زمانِ بودنشان در جبهه و کنار مربی­‌ها تغییر بدهد، اما باز هم پردازش زیاد بدی­ها، ضربه­‌ ی خودش را می­‌زند.

    نمی‌دانم این‌قدر شوخی‌های بچگانه را بیان کردن و وسطح را پایین نشان دادن درست است یا نه؟ هرچند سه فصل آخر را خوب رقم می‌زند اما در فصل‌های ابتدایی بیش از حد فضا را جلف و سبک نشان داده است.

    تکه کلام­های ناشایست از زبان شخصیت­‌ های نوجوانی که پر انرژی‌ اند و نه لات و بی­‌خانواده، خودش می­‌ شود الگوی کلامی برای این نسل و چنین برخوردها و تعاملاتِ نه چندان مطلوب، که در سر تا سر کتاب دیده می­‌شود. بهرحال دوستان ما که دادند بچه‌­­هایشان خواندند و خندیدند، بعد هم دیدند تکه کلام ­ها و تقلب­ هایشان را هم خوب یاد گرفته اند.
    نتیجه آن­که این جلد گردان قاطرچی­‌ها را توصیه نمی‌­کنیم.

    نکات تربیتی اش کمتر از فضاهای دیگر است جالب این‌که روی پسرها اثر منفی داشت تا مثبت....

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • من و دوستام
    • پنجشنبه ۱۶ اسفند ۹۷

    احضاریه

    رمان احضاریه : تحلیل تاریخ به اشتباه

    رمان احضاریه : تحلیل تاریخ به اشتباه

    رمان احضاریه ، علی موذنی

    علی موذنی را با کتاب (نه آبی نه خاکی) و (ظهور) می شناسم، علی موذنی را در (قاصدک) یافتم.

    تعهد و تفکر و لذت خواندن کلمات در کتاب های موذنی و تلفیق حس با حال معنوی در بیشتر نوشته های موذنی قابل حس است.

    اما یک نکته در خور توجه است و آن اینکه گاهی علی موذنی پا را از حریم تخصصی­ اش فراتر می­ گذارد؛ آن هم برای آنکه حس می کند با مخاطب امروز و برای خواننده امروز باید مفاهیم را این طور تبیین کرد. این امر اگر با دقت و درست انجام نشود اثرات مخرب دارد.

    مثلا نسبت هایی که در کتاب هایش؛ گاه به معصومین می دهد، شاید برای خواننده لذت بخش باشد اما باید دقت کرد که این نسبت ها را به چه کسی می دهد و آیا مجاز است یا خیر؟

    در کتاب احضاریه؛ موذنی، خواب خواهر شخصیت اول داستان،
    و لیوان آب حضرت زینب(س) را خیلی راحت قلمی می کند.

     در دنیای فرقه ها وعرفان های نو ظهور، ظهور این نوشته ها بی اشکال نیست و ضرر خودش را می رساند.

    نکته­ ی دیگر کتاب­ تغییر شخصیت خواهر و برادر داستان است. برادری که گاهی در پوسته­ ی خواهرش می رود و در کنار دوست خواهرش نگاه مردانه به موهای باز یک دختر متعهد دارد، در حالی که او این فرد را دوست خودش می ­داند.

    و دیگر اینکه
    تجزیه و تحلیل از تاریخ مطابق میل ارائه دادن… مثلا شخصیت جعفر همسر حضرت زینب و تحلیل رفتن او به کربلا کار آسانی نیست که البته برای نویسنده محترم آسان بوده است.

    بیان بعضی از کلمات از زبان حضرت زینب(س) هم بار خودش را دارد که نباید داشته باشد.
    با توجه به روند شیرینی که آقای موذنی از روابط عاطفی خانواده پیامبراکرم(ص) در پیش گرفته بود اگر کمی دقت می شد و بعضی از کلمات با دقت بیشتری در کتاب جای می گرفت، این شیرینی عمق پیدا می کرد ولی …

    به هر حال می شد که کتاب قبل از ارائه به عموم، رفع نقص بشود که متاسفانه نشد. باشد که کتاب بازنویسی شود و…

  • ۱ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • من و دوستام
    • دوشنبه ۱۳ اسفند ۹۷

    دال

    دال : مهاجرانی ایرانی در سوئد

    دال : مهاجرانی ایرانی در سوئد

    دال ، نویسنده محمود گلابدره ای

    کتاب دال داستان ایرانی های مقیم سوئد است. زن و مرد و جوان و کودکی که هر کدام به دلیلی دل از ایران کنده اند ظاهرا و به امید و وعده هایی پناهنده شده اند به سوئد.
    خوشی ها و ناخوشی ها، دلیل ها و غرغر ها، هست ها و نیست های کشور سوئد، مردم و ایرانی ها را در این صد و هشتاد صفحه می توانید بخوانید.
    فقط کاش نویسنده ی محترم کمی کوتاه تر می نوشت و خواننده ترغیب می شد که جمله جمله ی کتاب را با دقت بخواند. کتاب پر است از حاشیه ها و فکر و خیال نوشت های شخصیت اول داستان که یک نویسنده ی پناهنده است.
    این قسمت ها پر از کلمات تکراری، بی هدف و خسته کننده است که خیلی راحت خواننده رد می شود و توجه نمی کند. نویسنده می خواسته در به دریِ فکری آن ها را بگوید؛ نتیجه شده خستگی خواننده که البته کتاب را کنار می گذارد و قیدش را می زند.
    به هر حال این هم نوعی نوشتن است که به خوانندگان درون گرا که اهل تخیلی و توهمی خواندن هستند و یا می خواهند اوضاع کشور سوئد و ایرانی ها را متوجه شوند تا اپلای کنند کمک می کند….

  • ۱ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • من و دوستام
    • جمعه ۹ آذر ۹۷

    قهوه استانبول نیکو می سوزد

    قهوه استانبول نیکو می سوزد :استانبول به روایت مسافران قاجار

    قهوه استانبول نیکو می سوزد :استانبول به روایت مسافران قاجار

    قهوه استانبول نیکو می سوزد ، اثر علی اکبر شیروانی

    قهوه استانبول نیکو می سوزد ، داستان یک سفر به استانبول ترکیه و شرح شرایط و امکانات زندگی در شهر استانبول هم عصر با قاجار است.

    متن قدیمی و سنگینی دارد. اینکه هر صحنه را خیلی دقیق و ریز روایت می کند جذاب است اما انقدر طرز بیان و نگارش و جمله­ سازی­ها به سبک دوره قاجار است که جذابیت این سفرنامه را برای نسل امروز رمان­ خوان کم می­ کند. شاید چنین متنی را در کتاب های دورۀ دبیرستان خوانده باشیم و حتی از بیان جزئیات و فضاسازی­ ها لذت برده باشیم امّا به نظر من خواندن این سبک نوشتار در حد یک کتاب واقعاً خسته­ کننده و طاقت ­فرساست.

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • من و دوستام
    • سه شنبه ۲۹ آبان ۹۷

    سر بلند

    سربلند : به یاد داشته باشیم پاکیزه نوشتن، هنر است.

    سربلند : به یاد داشته باشیم پاکیزه نوشتن، هنر است.

    سربلند ، نویسنده محمد علی جعفری
    سرم را انداختم پایین وقتی کتاب عارفانه را خواندم یا شاهرخ و سلام بر ابراهیم را …
    هم به احترام سر پایین گرفتم و هم از شرمندگی …
    اما کتاب سربلند را که خواندم سرم را تکان دادم به تاسفی که وجودم را فرا می گرفت…
    این کتاب داشت چه می گفت؟ نویسنده چه هدفی داشت؟ خواننده چه دستگیرش می شد؟
    این سوال ها را من جواب نمی دهم…
    نیاز نبود که حججی را کسی برایمان کتاب کند، خودش کفایت می کرد اما قطعا نیاز است که کسی از نویسنده و ناشر بپرسد که چرا این کار را به وجهه ی خوب این شهید عزیز انجام دادید.
    واگویه های خیالی و ذهنی همسرش و حرف های خالی از محتوای بعضی از خاطراتش یک الگوی نامناسب از ایشان در ذهن می تراشید که خاصیت ثبت را نداشت.
    ما هم قبول داریم که شهدا تمام و کمال نبودند، انسان بودند و در مسیر پر پیچ و خم زندگی حتما اشتباهاتی داشتند اما آنقدر عمیق و فکور و عابد بودند که دست به ریسمان الهی زدند و خودشان را تا مقام شهادت بالا کشیدند.
    اما نویسنده محترم چه اصراری دارد که خطاهای از کودکی تا بزرگی را طوری بنویسد که خواننده پر از خش و خدشه بشود و بعد فقط تاسفی بشود از کتابی که خوانده.
    کتاب سربلند تلاش کرده از نگاه آدم های مختلف و از جهات متفاوت شخصیت شهید حججی را به تصویر بکشد و تلاشش ظاهرا بر این بوده که زندگی اجتماعی واقعی شهید حججی را در قالب متن به تصویر بکشد.
    اما متاسفانه در رسیدن به این هدف موفق نیست.
    شهید حججی امروز یک حجت و اسطوره و شخصیت  ویژه در بین شهدای ماست و پرداختن به ایشان از زاویه ی نگاه انسان متعالی و انسانی که طریق را طی می کند تا به مقامات برسد برای ما قیمت دارد.
    اما متاسفانه کتاب در وادی عامی نگری و عوامی گری افتاده و با اینکه از نگاه های مختلفی به شخصیت ایشان نگاه کرده، این نگاه های متفاوت برای شناخت این شخصیت به درد ما نمی خورند،
    مثلا در بعضی خاطرات که از شرایط زندگی و اتفاقات محسن می گوید، اتفاقاتی هست که ظاهر موجهی ندارد و محسن در مقابل آن سکوت کرده است.
    درصورتیکه باید دید از درون چطور بوده، واقعا محسن آن لحظه چه حسی داشته و واقعیت وجودیشان چطور با اتفاق برخورد می کرده؟ و چطور نقش آفرینی می کرده اند؟ و علت این سکوت چه بوده. اما کتاب نتوانسته این ها را کشف و روشن کند.
    از طرف دیگر آدم فکر می کند کتاب می خواهد یک انسان معمولی و یک الگوی معمولی را به جوان ها معرفی کند اما متاسفانه از داستان ها و وقایع و گاهی لحن هایی استفاده کرده(متناسب با مخاطبی که با او مصاحبه شده) که متاسفانه شخصیت شهید را به شدت سخیف کرده!
    و به جای اینکه آدم ها را بالا بکشد و برساند به شهید، شخصیت شهید حججی را پایین کشیده.
    آدم وقتی به این نوشته ها نگاه می کند حس می کند که می توان انواع و اقسام مکروه ها، اشتباه ها و گناه ها را انجام داد و بعد به این رتبه از شهادت رسید زیرا این کتاب حال محسن بعد از انجام عمل نادرست، پشیمان شدن یا …. را بروز و ظهور نمی دهد.
    البته در روایات ما آمده که ممکن است انسان ها بدترین گناه ها را بکنند و بعد مورد بخشش خداوند قرار بگیرند.
    و اگر این اتفاقات در زندگی شهید حججی افتاده دو سال آخر زندگی شهید حججی بعد از سربازی و کمی بعدتر، آن اواخر و قبل از رفتن به سوریه و ورودش به سپاه (و تاثیر شگرفی که سفر اول سوریه روی ایشان گذاشته است) زندگی ایشان را متحول کرده است.
    آرزو و پشت کاری که ایشان داشته  در کنار اخلاص و اعتقاد به مسیری که درحال طی آن است قرار گرفته و در انتها شهید حججی را رسانده به آن آرزو.
    و حتی شهید حججی فراتر از این است،
    یعنی اتفاقات، گفتگوهای ایشان و تیکه هایی که از ایشان در چند ماه آخر زندگی نقل شده است نشان از شخصیت والای ایشان دارد که آدم احساس می کند به او الهام می شود و بعضی موارد را از عالم بالا به او گفته اند و نشان داده اند و البته بخاطر تو داری شان زیاد، این موارد را کمتر بروز و ظهور داده اند.
    ولی متاسفانه کتاب جلوه ی منفی از ایشان می سازد، 
    اما کتابی مثل کتاب شهید هادی که با همین سبک جمع آوری خاطرات نوشته شده به قدری زیبا و هنرمندانه خاطرات انتخاب و کنارهم چیده شده اند که شما همیشه شهید را در اوج می بینید در عین رفتارهای معمولی انسانی.
    یعنی با خواندن کتاب بنظر نمی آید شهید هادی یک انسان خارق العاده است و یا از کره ی مریخ افتاده پایین، نه، او یک انسانی است مثل سایر آدم ها اما خصلت های انسانی را در خودش تعالی داده و از تمام توانش در راه خدا استفاده کرده.
    بخاطر همین وقتی کتاب را می خوانی در صفحات طولانی می توانی خصلت های خوب شهید را از خاطرات استخراج کنی و بنویسی و می بینی این خصلت های زمینی است که انسان را به آسمان نزدیک می کند.
    ما حق نداریم یک شهید را طوری نامناسب بررسی کنیم بخاطر اینکه به دیگران بفهمانیم او هم یک انسان عادی است، این اجازه را نداریم.
    بخصوص در مورد شهیدی که خداوند این گونه تمام گذشته او را تطهیر می کند و چنین عزت، شرفی جایگاهی به او می دهد و تاج عزت بر سرش می گذارد.
    به همین خاطر نوع ورود و خروج ما به بحث تقدسی پیدا می کند.
    این درست نیست که شهدا را در اوجی قرار بدهیم که انسان فکر کند نمی توان به آنجا که اینها رسیده اند ، رسید.بلکه باید سیر صعودی او به همه نشان داد و همه دائما حس کنند دارند از شهید عقب می افتند و باید خودشان را به شهید برسانند.
    این کتاب متاسفانه نتوانسته این کار بکند. حتی بعضی جاها بسیار کلیشه ای شده وقتی نگارنده خواسته از شهید تعریف کند آنقدر او را در اوج نشان داده که بسیار میزان اثردهی را کم کرده. و آنجایی که خواسته شهید را یک انسان عادی جلوه بدهد متاسفانه کار را خراب کرده.
    شاید کسانی مثل آقای خلیلی که با شهید دمخور و همراه بودند این صحنه ها و شهادت ایشان برایشان طبیعی و عادی بوده ولی برای کسانی که با شهید حججی آشنایی چندانی ندارند و وقتی کتاب شهید حججی را می خوانند می خواهند تازه با این شخصیت آشنا شوند، طوری خاطرات نوشته و چیده شده اند که نوشته های این کتاب مثل آب یخی است که روی انسان می ریزند با آشنایی بیشتر با این شهید،
    حتی توجیهاتی از زبان شهید حججی آمده که اصلا اینها را نمی شود فهمید، اصلا معلوم نیست خاطره گو درست متوجه منظور شهید شده یا نه؟ و درست نقل کرده یا نه؟ آنجا که شهید حججی « داستان گوسفند را نقل می کند» این مدل تحلیل یعنی چه؟ آیا واقعیت می تواند این باشد؟
    کتاب حس خوبی از شهید حججی به انسان نمی دهد و فرد را با شهید رفیق نمی کند. البته اثرش را روی کسانی که شهید را خیلی بیشتر می-شناسند می¬گذارد اما به عنوان یک منتقد و برای کسانی که با این کتاب با شهید آشنا می شوند باید گفت: ای کاش این کتاب می توانست به عنوان اولین کتاب در مورد شهید حججی ایشان را به عنوان الگو برای انسان حفظ کند و جایگاه حجت بودن او را نگه دارد.
    «ولی خدا» می گوید که شهید حججی، «حجت» است و تابوت اوست که ولی خدا بر آن بوسه زده است. باید حواسمان باشد همه این اتفاقات نشانه این است که او در آسمان جایگاه والایی دارد و تاج عزت دارد.
    شاید آقای جعفری باید در مدل کاریش تجدید نظر کند… قطعا باید کمی قلم را زمین بگذارند و  فکر کنند که چرا بعضی از مطالب نوشتن ندارد و ایشان می نویسند، مثل کتاب قصه ی دلبری که مطالب غیر قابل شنیدن و خواندن را نوشته اند و شاید ناشر محترم هم باید از خودش بپرسد چرا این کتاب را چاپ کرده است.
    و فراموش نکنیم که : پاکیزه نوشتن یک هنر است.

  • ۰ پسندیدم
  • ۲ نظر
    • من و دوستام
    • جمعه ۲۵ آبان ۹۷

    ایراندخت

    ایران دخت. نشر آموت

     

    ایراندخت و سرگردانی فکری خواننده

    ایراندخت و سرگردانی فکری خواننده

     

    زندگی روزبه زرتشتی و بعد مسیحی و.... داستان این کتاب است. 

    ایران دخت زائیده ذهن نویسنده است.خیالی که عاشق روزبه است و برای جذابیت در داستان گنجانده شده است.

    نقد زرتشت و مسیحیت و کاهنان و موبدان را می گوید.

    رمان او سلمان شد جامع تر و وسیع تر به زندگی روزبه"سلمان فارسی" پرداخته است و در آخر خواننده را هم حیران باقی نمی گذارد که بالأخره انسان هدفی دارد در این دنیا؟ به هدفش می رسد؟ظلم که همه جا را گرفته و چه فایده مبارزه؟همه دین ها کسری دارند و مردم بدبختند و راهی نیست؟ 

    رمان ایران دخت نواقص خاصی داشت

    و ماحصلش سرگردانی فکری خواننده را در برداشت.

  • ۰ پسندیدم
  • ۱ نظر
    • من و دوستام
    • شنبه ۲۹ ارديبهشت ۹۷

    نقد رمان حیفا


    نقد رمان حیفا



    نقد رمان حیفا : کتاب نه در حد یک پرونده عظیم اطلاعاتی، عملیاتی، جنایی، عقیدتی است و نه در حد یک رمان!

    نقد رمان حیفا

    نقد رمان حیفا : کتاب نه در حد یک پرونده عظیم اطلاعاتی، عملیاتی، جنایی، عقیدتی است و نه در حد یک رمان!


    حیفا

    حداد پور جهرمی

    این داعش هم شده است بلایی که خانمان­ سوز است و حیفا داستان نفوذ بچه­ های اطلاعات ایران و لبنان و عراق در بدنه­ ی موساد است و در آوردن رگ و ریشه ­ی داعش دستگاه­ های اطلاعاتی آن­ها نفوذ می­کنند در بدنه ­ی ما، ماهم، هم.

    نتیجه­ اش می­ شود کتاب حیفا، و الا که نتیجه­ ی داعش ویرانی عراق و سوریه است و نا امنی منطقه و قتل­ عام هزاران هزار مسلمان مقابل چشمان کردم حقوق بشر.

    حدادپور نویسنده­ ی کتاب زحمت سر هم کردن، برش دادن و مرتب کردن پرونده ­ی «حیفا» را بر عهده گرفته است. «حیفا» نام مستعار دختری تولیدی اسرائیل و پایه­ ریز افکار داعشی در ابوبکر البغدادی است.

    از ورود او به عراق تا جنازه ­اش، از دستورات اسرائیل تا انجام مأموریتش در ابو غریب، از رد گرفتن بچه­ های اطلاعات تا دور خوردنشان و تولد مولود نحسی به نام داعش حالا آن­ها بکش ما کشته بشو

    کتاب نه در حد یک پرونده عظیم اطلاعاتی، عملیاتی، جنایی، عقیدتی است و نه در حد یک رمان

    آقای حدادپور تنها تنظیم مطالب در حد خوانده شدن را بر عهده گرفته است و الا که کلا این تیپ کتاب­ ها به علت ترس و هیجان و معماگونه بودنش خودش کشش بالایی دارد و مخاطب را به کوب می ­نشاند پای مطلب.

    فقط:

    1. کاش آقای حدادپور دلش می­ آمد بعضی جمله ­های مستهجن را حذف می­کرد. (نظرسنجی می­کند الان)

    2. قلمش را می ­چرخاند تا کمی فضاسازی، شخصیت ­پردازی و ... هم داشته باشد،

    3. دقت بیشتری در انتقال مطالب به کار می ­برد تا این همه دچار شبهه نشویم، چرا او اما در این 4 کتابی که ایشان نوشته ­اند خیلی ذهن­ها را اذیت می­کند ... گاهی به توانمندی نیروهای خودمان شک می­کنیم و به نتیجه می­رسیم که رو به زوال هستیم.


  • ۵ پسندیدم
  • ۱۳ نظر
    • من و دوستام
    • شنبه ۷ بهمن ۹۶

    نقد رمان حجره پریا


    حجره­ ی پریا

    نویسنده: محمدرضا حدادپور جهرمی

    انتشارات: مصلی


    نقد رمان حجره ی پریا : داستانی با ظاهر اجتماعی، باطن امنیتی سیاسی و ظاهر و باطنش، فریاد تهاجم فرهنگی

    نقد رمان حجره ی پریا

    نقد رمان حجره ی پریا : داستانی با ظاهر اجتماعی، باطن امنیتی سیاسی و ظاهر و باطنش، فریاد تهاجم فرهنگی

    حجره­ ی پریا داستانی چند بعدی است و اگر منصفانه بخواهد در ترازوی نظر بنشیند، باید از تمام زاویه­ ها مورد بررسی قرار بگیرد.

    ظاهر داستان اجتماعی است، باطنش امنیتی سیاسی است.

    ظاهرش و باطنش، فریاد تهاجم فرهنگی است.

    توهم دشمن، توهم این که برای براندازی ما دارند برنامه دقیق و همه­ جانبه­ می­ چینند، توهم این که ما این­قدر مهم هستیم که زمین و آسمان را به هم بدوزند تا ما را از بین ببرند شاید توسط عده­ای مورد تمسخر قرار بگیرد اما حقیقت مثل روز روشن است و انکار نشدنی است. این دست مطالب باید به گوش نسل امروز برسد تا بخوانند و از خواب خرگوشی بیرون بیایند.

    اما بعد....

    نگاه منتقدانه و شجاعانه­ ی نویسنده به فضای خواب­ آلود طلبگی، به دور از تعصب و با چشم تیزبین و دل دردمند قابل تقدیر است و صد البته درست، چه اگر حوزه­های علمیه و طلاب ما وظیفه­ ی تبلیغی و تبشیری خود را متناسب با زمانه و با روحیه­ ی انقلابی انجام داده بودند، فی­ الحال این­طور نبود که هفتاد در صد جامعه را ماهواره گرفته باشد و زیر 40 درصد از جوانان شیعه نماز بخوانند و ایران اولین کشور دارد کننده لوازم آرایشی باشد چه برسد به فضای مجازی که خود قصه و غصه دیگری است و حوزه ­ی علمیه عقب است از همت بلند جوانان غیور ما.

    واقعیت موجود حوزه­ های خواهران اسفناک ­تر از اینی است که نویسنده ترسیم کرده است، چه این که خواهران طلبه ­ای که برای سند 2030 امضاء جمع می­کردند توسط مسئولین حوزه خواهران مورد توبیخ قرار گرفتند و امضاء و ... تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل ...

    از نظر امنیتی هم که وقتی بزرگِ تشخیص مصلحت، می­گفت تسلیحات نظامی نمی­خواهیم و بزرگِ دستگاه اجرا نیروی نظامی را تحقیر می­کند و بزرگِ دستگاه اطلاعات فقط به خاطر اینکه سید است وزیر اطلاعات شده است نه به خاطر توانمندی­ اش خب جاسوس ­ها می­ آیند و می­ روند و می­ مانند همین جوان­ های مظلومی که جان بر کف نظام را نگه­ داشته ­اند ... هر چند خوب بود و جا داشت نویسنده با سرعت نگذرد از این مقوله و کمی بیشتر به این درد بپردازد.

    به هر حال کوتاه سخن این­که حجره­ ی پریا، نه اولین پرونده­ ی امنیتی ما و نه پیچیده ­ترین آن­هاست.

    نه سربازان گمنام امام زمان(عج) کارشان به این سادگی است و نه ما مطلعیم که دشمن چه کرده و چه ­ها دارد می کند.

    نه مسئولین ما که عده ­ای­ شان نفوذی هستند کوتاه می­ آیند، مگر به قیمت تغییر حکومت و نه مردم ما می­گذرند این اتفاق بیفتد.

    نه دشمن را باید دست کم گرفت و نه دوست را تنها گذاشت.

    نه می­ شود بی­ خیال نظام جمهوری اسلامی شد و نه خدا ما را می­بخشد اگر سرمان گرم زندگی خودمان باشد فقط

    و نه آقای حدادپور حاضر است کمی، فقط کمی قلم­ش را بهتر کند و این رمان­ها را سر و سامان بهتری بدهد که حیف نشود.

    تا اعتراض هم می­کنی در کانالش رای گیری راه می­ اندازد. کلا ما طلبه­ ها نقد پذیر نیستیم، و الا اوضاع مملکت­مان این­طور نبود...

    نقد کتاب های این نویسنده ادامه دارد....با ما همراه شوید

  • ۵ پسندیدم
  • ۱۳ نظر
    • من و دوستام
    • شنبه ۹ دی ۹۶

    نقد عشق در برابر عشق

     

    نقد رمان عشق در برابر عشق : القاء فرهنگ سخیف عرب جاهلی به عرب مسلمان

    نقد رمان عشق در برابر عشق

    نقد رمان عشق در برابر عشق : القاء فرهنگ سخیف عرب جاهلی به عرب مسلمان

     

     

    بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین

    عشق در برابر عشق

    امید کوره ­چی

     عشق در برابر عشق کتابی است از نشر کتابستان. شاید اولین انتشاراتی که اولین رمان را راجع به امام حسن (علیه السلام) به رشته تحریر در می­ آورد و این مورد تقدیر است. اما خیلی بعید است که چندین اشتباه تاریخی داستانی شخصیتی در آن دیده شود.

    شروع کتاب جذابیت خوبی دارد اما متحیرم که چرا نویسنده بسیار سعی داشته تا القاء کند عرب 50 سال مسلمان شده و آداب یاد گرفته از اهل بیت در زمان حکومت امیر المؤمنین علی علیه السلام هنوز سوسمار خور، خونخوار و بی­ فرهنگ است و ایران با فرهنگ!!!! چرا می­ خواهد امام حسن علیه السلام را چون شاهزادگان با لباس فاخر، صاحب پول زیاد و سفره­ های ملون معرفی کند.

    تا صفحه­ ی 180 رمان که چندین اشتباه تاریخی و زمانی و القاء فرهنگ سخیف عرب جاهلی به عرب مسلمان ادامه دارد اما بعد از آن را چون دیگر نخواندم قضاوتی نمی­ کنم.

    فقط چند نکته: نویسنده تلاش کرده تا داستانی تولید کند حول آن امام حسن (علیه السلام) را معرفی کند اما تا همان صفحه­ ی 180 بیشتر احادیث را از زبان امام می­ آورد تقریبا نصیحت­ گونه، طوری که انسان تصور می­ کند امام دائما در حال موعظه هستند. فضای کوفه در رمضان فضای پخت غذا و سفر ه­ست، یا نویسنده نتوانسته خوب زمان را بیان کند و یا اینجا غفلتی رخ داده. مردم مسلمان عربستان را به گونه­ ای ترسیم می­ کند که انگار دارد جاهلیت و توحش آن زمان را نشان می­ دهد در حالیکه قطعا نباید این­گونه باشد یعنی بیست و سه سال زحمت پیامبر، حضور امیر المؤمنین و حسنین تأثیر در شناخت نوع خوراکشان هم نداشته است، این روندی عبث آلود است. بهر حال کاش تجدید نظر جدی در متن رمان اتفاق می­ افتاد.

  • ۲ پسندیدم
  • ۵ نظر
    • من و دوستام
    • چهارشنبه ۱ آذر ۹۶