دقیقه های خیالی

نقد کتاب های چاپی و اینترنتی

۸۰ مطلب با موضوع «رمان ایرانی» ثبت شده است

بگذار مادر بخوابد

نقد رمان بگذار مادر بخوابد : زندگی سراسر غم و غصه و درد و ناکامی یک خانواده

نقد رمان بگذار مادر بخوابد

نقد رمان بگذار مادر بخوابد : زندگی سراسر غم و غصه و درد و ناکامی یک خانواده

نقد رمان بگذار مادر بخوابد نوشته ی مهری رحمانی
زندگی سراسر غم و غصه و درد و ناکامی یک خانواده بدون اینکه علت این‌ همه بدبختی و راه‌های برون رفت از این باتلاق مشکلات بیان شود!

اصلاً نویسنده نوشته است که نوشته باشد. حال بد روحی بعد از خواندن این کتاب را نمی‌شود به این راحتی تبدیل به حال خوب کرد.

بیشتر بخوانیم۶: نقد رمان “من پیش از تو” را از دست ندهید.

اگر کتاب می‌نویسند تا خواننده درک بهتری از دنیا پیدا کند، که نکته‌ای بیاموزد، که چند راه‌حل برای رفع مشکلاتش پیدا کند، که چند روزی سختی‌ها و ناراحتی‌هایش را فراموش کند، که برود دنبال یک…

با خواندن این مدل کتابها هیچکدام از این حالها برایتان اتفاق نمی‌افتد.

داستان در مورد پدری بی‌فکر، مادری که فقط دارد تلاش می‌کند تا بچه‌ها را سروسامان دهد و بدبختی و بدبختی و در آخر هم بچه‌هایی که انها هم با بی‌تدبیری انواع و اقسام بدبختی‌ها را یدک می‌کشند و دیگر هیچ!

خیلی شبیه رمانهای خارجی بود مثل عقاید یک دلقک و دختری در قطار و من پیش از تو و دختری که رهایش کردی و… فقط نمایش سختیهای همراه با بدبختی…

بریده کتاب:

البته او وقتی می دید من از این اتهام خیلی ناراحت می شوم، گتاه را به تقصیر صاحب خانه می انداخت که آب را به روی ما بسته بوده که حوض نیمه خالی و پر از لجن شده و بچه را خفه کرده اما ته دلم از او رنجیده بودم. من که همیشه از او تایید شنیده بودم انتظار این اتهام بزرگ را از طرف او نداشتم.

ادبیات این کتابها خوب هم باشد باز هم به خاطر محتوایش انسان را دچار فشار روحی می کند.

 

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • من و دوستام
    • سه شنبه ۲۱ آبان ۹۸

    خشت اول

    نقد رمان خشت اول نوشته ی فریده شجاعی
    نوشتن داستان زندگی دیگران عبرت‌آموز است و بیدار کننده،البته به دو شرط؛
    نگاه گوینده،خاطره و داستان
    قلم و اندیشه ی نویسنده

    خشت اول داستان دختری است که از زمان پدربزرگ و مادربزرگش شروع می‌کند و خانواده، خودش و سه ازدواجش را توضیح می دهد.
    این‌که مردان خانواده از اول تا اینجا غالباً بی‌خیال و اهل شراب و مواد و ولگردی بودند و زنانشان اهل سختی و تحمل!

    درد و رنجی که زنان کشیده‌اند نتیجه‌اش بیماری‌ها و شکستگیها بوده است.

    گوینده فقط از تلخیها و نابسامانی ها می گوید بدون آن‌که از این زندگی صدساله­ ی اجدادشان عبرتی،راه‌حلی، گفتمان سازنده ای گرفته باشند.
    چه خودشان چه خواننده!
    فقط گفته و نویسنده هم نوشته!

    همین هم هست که وقتی کتاب تمام می شود حس بدی در درونت غلیان پیدا می‌کند و ناامیدی و پوچی ره آوردش می­ شود!

    من اما از خواندن این‌ داستان و هرزه گردیها و شراب و قمار و … فهمیدم که هرچه ما آدمها از خدا دورتر باشیم، فرمانهای خدا را کنار می­ گذاریم چون می­ گوییم سخت است و اذیت می­ شویم.
      غیبت نکردن سخت است،
    احترام به پدر و مادر سخت است،
    نماز سخت است،
    حجاب سخت است
    صدقه و خمس و زکات سخت است…
    زندگی واقعی که در این کتابها خواندم این بود که همه‌ی آنها سرشان گرم مشکلات و بدبختی‌های خودشان بوده، این‌که..‌.

    یک سختی بی اجر و مزد و افسرده کننده…
    به خودکشی رساننده…
    قرص آرام بخش خوراننده…

    به هرحال نویسندگی یک هنر است؛
    هنر تبدیل شنیده‌ها و دیده‌ها به نوشته‌هایی که خواننده را به نتیجه برساند نه به پوچی دنیا!

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • من و دوستام
    • جمعه ۱۷ آبان ۹۸

    مونالیزای منتشر

    نقد رمان مونالیزای منتشر : کلافگی و پراکندگیِ نویسنده، خواننده را هم عاصی می‌کند.

    نقد رمان مونالیزای منتشر

    نقد رمان مونالیزای منتشر : کلافگی و پراکندگیِ نویسنده، خواننده را هم عاصی می‌کند.

     

    نقد رمان مونالیزای منتشر ، نویسنده شاهرخ گیوا

    خانواده از ایل قاجار قیونلواست که مردانش یک جنون یکسان دارند.
    جنونی که از عاشقی می‌رسد به دیوانگی محض.

    نویسنده بر پایه این اندیشه رمانش را آن سان پیش می‌برد که می گوید ایران و ایرانی از قدیم در تاریخش انواع و اقسام حرکت‌ها و جریان‌ها را تجربه کرده است. جنبش‌هایی که چون جنون بر سر همگان می زند و نهایت هم، هیچ است و لیلی از این عاشقی برای مجنون درنمی‌آید.

    انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی هم همین را تجربه می‌کند. بار و بندیل اگر دارید جمع کنید بروید آن سر دنیا مثلاً انگلیس و خلاص..‌.

    سردرگمی و کلافگی و پراکندگیِ نویسنده، خواننده را هم عاصی می‌کند، از آن کتاب‌هایی است که نویسنده هزاران کلمه را به بازی گرفته تا یک جمله بگوید.
    بازی خسته کننده و جمله ­ها فرمایشی است.

    فرموده بودند که نفی ایران اسلامی و انقلابیش را بکند اما در لفافه، که نویسنده لحاف ها دوخته تا بلکه لیلی برسد… نمی‌رسد هم…

     

     

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • من و دوستام
    • سه شنبه ۱۴ آبان ۹۸

    برادر انگلستان

    نقد رمان برادر انگلستان : واقع نمایی ایران است و برادر انگلیسش!!!

    نقد رمان برادر انگلستان

    نقد رمان برادر انگلستان : واقع نمایی ایران است و برادر انگلیسش!!!

     

    نقد رمان برادر انگلستان نوشته ی علیرضا قزوه

    داستان، داستان ایران است و مردمش.

    قدمت تاریخی این سرزمین . عادت ها و آدابشان. اما نویسنده می خواهد برای من و شما، رمان ایران به اضافه انگلیس را بنویسد. انگلیسی که مثل برادر چسبیده است به کشور ما البته نه اینکه مثل برادر پشت و پناه باشد. بلکه برای عده ای از داخلی ها برادر وارانه (دو طرفه) عمل می کند و چپو می کند سرمایه هایمان را. رمان داستان اسماعیل جوان خوش قد و قامت و خوش استعدادی نیست که برای درس می دود انگلیس و آن جا وقتی می بیند شیر است و غیور و ضد شاه و انقلابی، با آمپول هایی او را دیوانه می کنند و تا آخر عمر کسی نمی فهمد این چند نفر جوان حسابی چرا این طور بی مقدمه اعصاب و روانشان به هم ریخت. داستان کشور برادر پر لبخند است. انگلیس که صد سال پیش از بیست میلیون جمعیت ایران، ۸ میلیون نفر را کشت و کاری کرد که در کتابهای تاریخ ما ننویسند و خودش در اسناد انگلیس جنایت قتل عام ایرانیان را با افتخار درآورده است. داستان انگلیسی که افغانستان و بحرین را از ما جدا کرد. رضا خان به اضافه جنایت هایش را حاکم کرد، … حالا اسماعیل را اگر قبول نکند جاسوسش بشود و معتقد بماند با دارو نابود می کند…

    و هنوز مردم ما کشور انگلیس را بعنوان پیشرفته ترین کشور اروپایی می شناسند و نه به عنوان جنایت کارترین در حق مردم ایران زمین . رمان برادر انگلیس واقع نمایی ایران است و برادر انگلیسش که مثل کنه چسبیده و خون ما را می مکد.

    علیرضا قزوه سعی کرده است در بین حرف های درهم و گنگ و پراکنده اسماعیل که مظلومانه با آمپول بیمار شده است واقعیت های تلخ تاریخ این سرزمین و بلاهایی که بر مردمش رفته است را بگوید.

    آفتاب پر از توصیف مکانی و زمانی و شخصیت هاست که خواننده را در عمق کتاب غرق می کند و دل نگران شخصیت ها می شود. اتصال گذشته و حال کار دشواری است که به قلم توانای قزوه رخ داده است و خواننده را سردرگم نمی کند.

    بهرحال پرداختن به تاریخ گذشته و اتصال آن به حال کار دشواری است و قطعا خوانندگان این رمان باید آثار واقع گرایانه و همراهی با شخصیت های عام و راوی را دوست داشته باشند. ساعات شیرینی را می شود به تلخی تاریخ طی کرد.

     

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • من و دوستام
    • سه شنبه ۱ مرداد ۹۸

    طوفان دیگری در راه است

    نقد رمان طوفان دیگری در راه است : همیشه یک روزنه­ ایی هست که باز است، باید ببینی!

    نقد رمان طوفان دیگری در راه است

    نقد رمان طوفان دیگری در راه است : همیشه یک روزنه­ ایی هست که باز است، باید ببینی!

     

    طوفان دیگری در راه است نوشته ی سید مهدی شجاعی

    داستان تحول انسان­هاست، جوانی با استعداد که در اجتماعی فاسد تمام استعدادها و دارایی­ های درونیش بر باد می­ رود، این جوان ­مرد و زنش فرقی ندارد اما تنها خواستن است که هر دوی آن­ها را به خوش­بختی می­ رساند. پسری خوش استعداد که به خاطر خانواده و جامعه توسری­ خور است، تشنگی محبت، او را به زنی وصل می­ کند و هر دو در مسیری، زندگی درست را پیدا می­ کنند.

    پیام اصلی:
    راه برای رسیدن به رشد برای هیچ­کس بسته نیست، فقط باید اراده کنی و بخواهی.
    همیشه یک روزنه­ ایی هست که باز است، باید ببینی!

    انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا

    پیام­های فرعی:
    هر چیزی در عالم هستی تأثیر گذار است، کلام ما، نگاه ما، …
    کار اثرگذار کاری است که تداوم داشته باشد، نویسنده در مسیر تربیتی که در کتاب دارد؛ دقت بالایی به کار برده و سعی می­ کند امر و نهی را مستقیم به کار نبرد.

    نقاط ضعف:
    پرداختن زیاد به فضاسازی­ هایی که منفی است و خواندنش چندان منفعت ندارد .
    نامه­ ها گاهی طولانی است و در جایی، کار ناشایست خودش را در راه خدا عنوان می­ کند که عجیب است .

    کمال (کامی): پر استعداد است، زبان تندی دارد و رک­ گو است، جامعه او را درک نمی­ کند اما تشنه­ ی درک محبت و فهمیدن خوبی­ هاست.

    زینت: بزرگ شده در خانواده­ ای مذهبی است که به علت تنهایی و ناآگاهی در مسیر بد می­ افتد.

    کتاب برای دبیرستان به بالا مناسب است.
    مخصوصا کسانی که حس می­ کنند دیگر راه رهایی و نجاتی ندارند و افتاده اند در گرداب بدی­ ها، گردابی است که می­ بلعدشان.
    اما این داستان نقطه­ ی امیدی می ­شود برای همه جوانان که بدی­ها، گرداب نیست اگر بخواهید.
    بلکه تنها چاله ­هایی است که می­ توانید با یاری یک خوب از آن­ رها شوید.

    همیشه یک خوب می­ تواند شما را تازه و نو نوار کند.
    در این داستان خوب، همان مصطفی چمران است مصطفی، فراتر از زمان و مکان شاهد همه چیز است.
    فقط باید بخواهی در منظر آن­ها خودت را قرار بدهی.

  • ۱ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • من و دوستام
    • جمعه ۲۸ تیر ۹۸

    جای خالی سلوچ

    نقد رمان جای خالی سلوچ : خستگی و ناامیدی پس از خواندن چند صد صفحه رنج و سختی

    نقد رمان جای خالی سلوچ

    نقد رمان جای خالی سلوچ : خستگی و ناامیدی پس از خواندن چند صد صفحه رنج و سختی

     
    نقد رمان جای خالی سلوچ نوشته ی محمود دولت آبادی

    کتاب­های دولت ­آبادی را هر وقت دست می­ گیرم می­ دانم که پا بر دامنه کوه بلند توصیفات می­ گذارم.
    یا نباید خسته بشوم،
    یا باید که قید بسیاری از پاراگراف­ها را بزنم،
    یا در جایی باید تندخوانی کنم،
    و یا نه یکباره، که چند روز یا هفته­ ای به آرامی کتاب را تمام کنم،
    و حتما آخر کتاب هم کمی سردرگم و ناامید و دِپرس خواهم بود.

    کنار تمام جملات توصیفی زیبا و گاه حکمت­ آمیز و کلماتی که دولت­ آبادی مثل نانوایی با مهارت؛ که خمیر در دستش، آسوده چپ و راست و گلوله و پهن می­ شود؛ دولت آبادی هم چیدن و گزیدن تکرارهای بدون حس تکرار و چسباندن و قید زدن و مضاف کردن و وصف کردن و استعاره و تشبیه و ایهام مثل خمیر است برایش، می­ چیند و جلو می­ برد داستان را.

    هر چند که ترجیح می­ دهم چندان دور و بر دولت آبادی نچرخم تا از غم­ها و مشکلات وحشتناک و بی­ پایان انسان­های سردرگم و آواره­ ی از درون و خسته و نابود، دچار افسردگی نشوم.

    جالی خالی سلوچ پدری را به تصویر می­ کشد که بعد از رفتنش جایش چون چاهی عمیق در زندگی خانواده­ اش سرباز می­ کند و بار مشکلات را می ­آورد و درماندگی را چنان در درون خودش جای می­ دهد که رهایی از آن ممکن نیست. چنان که مادر هاجر به زور عروس شده و عباس پیر شده و ابرام  وامانده را رها می­ کند و به دنبال سلوچ گم و گور روان می­ شود و تو می­ مانی که پس از چند صد صفحه زجر و رنج و سختی، هیچ گشایشی که نشد تازه خانواده از هم پاشید به یک امید واهی.

    شاید عمق فاجعه، نبودن ستون یک خانه، یعنی پدری آرام و فقیر آن هم در فضای فقر فرهنگی و دینی قبل از انقلاب را هیچ کس جز دولت آبادی نتواند به تصویر بکشد اما حقیقت جامعه غیر از این است که زنی توانمند چون مردان نتواند زندگی را بچرخاند.
    بگذریم دولت آبادی است و توانمندی قلمش و غورش در دل جامعه­ ای پر از بدی .
    و من این تصویرسازی را دوست ندارم چون کتاب می­ خوانم تا یاد بگیرم،
    تا قدرتمند شوم….
    تا امیدوار باشم و …..
    نه خسته و ناامید و ….

  • ۱ پسندیدم
  • ۱ نظر
    • من و دوستام
    • شنبه ۲۲ تیر ۹۸

    چایت را من شیرین می کنم

    نقد رمان چایت را من شیرین می کنم : کسی کمی سست ایمان باشد در میان چینش داستان و اتفاقات ناگوار آن دست دلش می‌لرزد.

    نقد رمان چایت را من شیرین می کنم

    نقد رمان چایت را من شیرین می کنم : کسی کمی سست ایمان باشد در میان چینش داستان و اتفاقات ناگوار آن دست دلش می‌لرزد.


    نقد رمان چایت را من شیرین می کنم ، نویسنده: زهرا بلند‌دوست
    کتاب ماجرای دختری است با پدری از سازمان منافقین و مادری معتقد.
    اما سارا در این میان تنها برادرش، دانیال را دوست دارد و شیفته اوست.
    او پدرش را سازمانی متعصب و مادرش را مذهبی بی‌عرضه می‌داند.

    مادر این داستان اهل جنگیدن برای حفظ زندگی و شور و نشاط خانواده اش هست یا نه؟
    اگر اهل مبارزه است پس نمی تواند افسرده باشد.
    اگر اهل مبارزه نیست، پس چرا با دو بچه و همسر منافقش رفته خارج از کشور و طلاق نگرفته از همسرش؟

    این مادر انقدر افسردگی می گیرد که به انسان القا می شود که:
    اگر پای دینت بایستی در آخر افسردگی می گیری !!!
    اما آیه قرآن است که «ان تنصرو الله ینصرکم» : اگر خدا را یاری کنید خدا هم شما را یاری می نماید.
    مادری که اینگونه مقابل پدر می ایستد، پس کجاست یاری خدا برای او؟ چرا واقعیت که برخورد محبت آمیز خدا با بندگان مومنش هست در کتاب به خوبی نشان داده نشده؟!

    جذابیت کتاب خوب است و مخاطب را به دنبال خود می‌کشاند.
    نویسنده می‌کوشد خدا، اسلام، انقلاب، سپاه و اطلاعات را خوب معرفی کند و داعش و اربابانش را پلید….

    نمی‌گویم موفق نبوده است اما کتاب با مشکلاتی دست و پنجه نرم می‌کند که معرفی آن به عنوان کتاب خوب جای تأمل دارد.

    اما برخی از این مشکلات:

    ۱. ابتدای کتاب، قوت داستان در نقد خدا و اسلام زیاد است، نویسنده خوب از خجالت خدا و مذهبی‌ها درمی‌آید.
    اگر کسی کمی سست ایمان باشد در میان چینش داستان و اتفاقات ناگوار آن دست دلش می‌لرزد و به سارا و ساراها حق می‌دهد که این چه خدایی است….


    بیش از اندازه حس نفرت دختر داستان زیاد است به طوری که از ابتدا تا انتهای داستان به خدا و مسلمانان دری وری می گوید، در صورتی که این حس نفرت بسیار زیاد ، مربوط به این سن نیست؛
    بلکه مربوط به یک خانم ۶۰ ساله است .
    در این سن ، این حس بسیار راحتتر از این حرفها عوض می شود.

    اما در ادامه ی ماجرا که سارا می‌ خواهد از اسلام دفاع کند جریان چندان منطقی نیست؛
    بلکه خواننده با دختری احساساتی روبروست که تحت تأثیر جو و دلی که درگیر عشق است، اسلام را می‌ پذیرد.
    مغالطات اول داستان باید جای خود را به منطق بدهد که این اتفاق نمی‌ افتد.


    ۲. دیالوگ های سارا به دختری که در آلمان بزرگ شده نمی‌ خورد؛
    بلکه بیشتر شبیه دختران احساساتی و گاهی لوس است که در همین کوچه پس کوچه‌ ها بزرگ شده‌ اند.
    البته این بیان ، تعریف از تربیت شده‌ های خارج نیست، نوع بیان مدنظر است که حرفه‌ ای نوشته نشده.


    ۳. طی یک سری اتفاقات پسری جوان می شود حافظ این دختر جوان ، که بعدا شهید می شود.
    رابطه سارا با حسام که نامحرم هستند اصلا صحیح نیست و وزارت اطلاعات قطعا برای چنین مواردی نیروی زن قرار می‌دهد.
    این همه خلوت و قرآن خواندن و لقمه گرفتن….

    دختر ویژگی خاص خوبی ندارد که پسر بخواهد عاشق او بشود، آن هم پسری که اینقدر فعال و… است.
    به صحنه های تکراری زیاد پرداخته است و اینکه واضح صحنه های عشق بازی دختر و پسر را بیان کرده که این دور از شان مدافعان حرم است.
    شخصیت ها، شوخی ها و مراوده هاشون سبک است.


    ۴. حسام پس از عقد در جواب سارا که می گوید: «مگه تو رنگ چشمهایم رو دیده بودی؟» ؛

    جوابی می‌ دهد که شأن بچه‌ های اطلاعات را زیر سؤال می‌برد.

    ۵. مادر سارا زن مذهبی و بی‌ عرضه‌ ای است که جز دعا چیزی بلد نیست.
    با توجه به عاقبت بخیری دانیال و سارا می‌ شد تمام این دعاها و رفتارهای مادر جهت صحیح به خود بگیرد.

    ۶. نویسنده تا توانسته اتفاقاتی آورده تا کشش داستان را زیاد کند به طوری که حوصله ی خواننده از این همه اتفاقات که گاهی طی ۲ ،۳ صفخه پیش می آید سر می رود و از این همه کش و قوس خسته می شود.

    نقاط مثبت:

    داعشی ها را خوب زیر سوال برده است.

    اطلاعات و سپاه را خوب نشان داده است.

    منش رفتاری غرب در مقابل داعشی ها را بیان کرده است.

    اخلاق متدین را خوب نشان داده است.

    بدی سازمان مجاهدین را خوب نشان داده است.

    معما گونه بودن داستان آن را جذاب کرده است..

    در مجموع خانم بلنددوست نویسنده توانایی است که با اصلاح این موارد و تلاش در عرصه نویسندگی، می‌ تواند آینده‌ ی خوبی داشته باشد ان‌ شاالله.

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • من و دوستام
    • چهارشنبه ۸ خرداد ۹۸

    دلهره های خیابان وحید

    نقد رمان دلهره های خیابان وحید : ۱۸۰ صفحه درباره دفاع مقدس که کلمه ای از غیرت خدایی، خباثت صدام، کفر آمریکایی ها، انقلاب و شهدا در آن نیست

    دلهره های خیابان وحید

    نقد رمان دلهره های خیابان وحید : ۱۸۰ صفحه درباره دفاع مقدس که کلمه ای از غیرت خدایی، خباثت صدام، کفر آمریکایی ها، انقلاب و شهدا در آن نیست

    نقد رمان دلهره های خیابان وحید ، نویسنده : محمدرضا مرزوقی

    داستان از زبان یک کودک با سن ۵ تا ۷ ساله نقل می شود. اما واقعیت را نویسنده مراعات نکرده؛ از زبان یک کودک چنان بزرگانه نوشته که نوجوان ۱۳ساله یا  بالاتر حوصله ی خواندن آن را دارد.
    کتاب دلهره های خیابان وحید، داستان شروع جنگ عراق و ایران است.


    داستان از زبان کودک آبادانی است که وضعیت خانواده های آبادان را می گوید:
    از کمبود غذا و ترس،
    از بی برقی و ترس،
    از بمباران ها و ترس،
    از فرار مردم و ترس،
    از نداشتن وسیله و ترس
    و…

    نویسنده با نگاه بزرگانه ای همه چیز را می بیند:
    از نجس کردن رختخواب شبانه تا شکم زن باردار و دعواها و دلسوزی ها و ترس ها و موشک ها…
    ریز و جزئی همه ی حرف ها را می زند.
    از زبان ننه تا دختر همسایه.
    از نوع خوابیدن تا نوع نگاه کردن.

    … اما جالب است که چند چیز را اصلا نمی بیند و در نتیجه در این کتاب صد و هشتاد صفحه ای خیلی چیزها را نمی نویسد:
    – جنگ و بدبختی هایش را خوب می بیند و خوب می نویسد اما از غیرت و مردانگی و دفاع مقابل ظالم هیچ نمی نویسد.
    – انواع موشک و قطع برق و گرما و کمبود ها را می بیند اما عامل آن ها را که این ظلم ها را سر مردم مظلوم می آورد نمی بیند.
    – از زبان کودک همه چیز گفته، یعنی تمام حرف های مردان و زنان کوچه و محله را شنیده اما یک کلمه نه از امام، نه از انقلاب، نه از شهدا، نه از دفاع، نه از غیرت خدایی، نه از کفر آمریکا، نه از خباثت صدام… از هیچ کدام حرف نمی زند.
    جنگ، جنگ، جنگ…
    جنگ بد است اما چه کسی این بدی را رقم زده؟
    نویسنده سکوت می کند.

    ترس از جنگ در دل نوجوان ایجاد می شود اما نه ظالم را می شناسد نه احساس وظیفه برای دفاع از میهن در او پیدا می شود و نه حرف های وجدانی، غیرتی و مسلمانی.
    و کودکی که تمام زیبایی و زشتی ها را می بیند در تمام داستانِ اهل شهرش حتی یک اشاره به مردمی که خدا شناسند و اهل بندگی خدا نمی کند.
    انگار آبادان یک کفرستان است و جنگ هم دفاع نمی خواهد.

    اواخر کتاب دلهره های خیابان وحید هم اشاره می کند به چند رزمنده که از مردم می خواهند برای نجات جان شان شهر را ترک کنند مردم هم مسخره می کنند که با کدام وسیله؟!
    صحنه طوری است که بین رزمنده ها و مردم هیچ محبتی نیست، بلکه آنها را هم مسخره می کنند.
    این کتاب برگی از تاریخ ایران است که خیانت به مردم ایران است و غیرت و تعصبشان.

  • ۱ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • من و دوستام
    • جمعه ۲۳ فروردين ۹۸

    گناهکار

    نقد رمان اینترنتی گناهکار : فضایی احساساتی و کاملا غیر منطقی برای علت زندگی یک دختر در خانه ­های مردان غریبه و پر از صحنه­ های تحقیر و توهین

    نقد رمان اینترنتی گناهکار : فضایی احساساتی و کاملا غیر منطقی برای علت زندگی یک دختر در خانه ­های مردان غریبه و پر از صحنه­ های تحقیر و توهین

    !!!!!!!!!!

    نقد رمان اینترنتی گناهکار ، نویسنده فرشته۲۷

    وقتی از خط قرمزی عبور می­ کنی، چراغ قرمزی را ندیده می­ گیری، حصار و دیواری را بی­ خیال می ­شوی و پا در حریم تعریفی دیگران می­ گذاری، گناه کرده ­ای.

    حالا فرقی نمی­ کند،
    گناه، گناه است،
    دلی را بشکنی،
    حقی را بخوری،
    غیبتی بکنی،
    تهمتی بزنی،
    دروغی بگویی،
    تماما حرف خدا را گوش نداده­ ای و خدا قهرش می­ گیرد که تو حریم نگه نداشته ­ای.

    باز هم فرقی نمی­ کند،
    نماز نخوانی،
    برای خدا شریک قائل شوی،
    به پدر و مادرت بی ­احترامی کنی،
    حجاب را مسخره کنی،
    همه ­اش فراتر رفتن از خط قرمز قوانین است و خدای مهربان را ندید گرفتن.

    این تعریف درست گناه است و رمان گناه­کار نوشته ­ای معمولی است که چون از ابزارهای تحریک احساس جوانان استفاده کرده است و لحظاتی باب میل نفس و هوس، خلق کرده،
    شدیدا هم مورد استقبال قرار گرفته است.

    یک نکته در رمان­ های فضای مجازی به چشم می ­خورد و آن ارائه ی تعریف­ های جدید و نسبی برای هر چیزی است. در این رمان هم «گناه» و «آلودگی» و «عبور از خطوط قرمز» و … تعریف مشخصی ندارد، کاملا نسبی است. در جای جای داستان می­ بینید که اگر یک مردی به حریم دختری دست درازی کند، فردی کثیف است چون دختر از او بدش می­ آید ولی مرد دیگری اگر حریم را بشکند چون مقبول است پس گناه نیست.

    این رمان و دیگر رمان­ها خدا را قبول دارند اما نه با تعریفی که خود خداوند از خود به مخلوقاتش گفته است بلکه از زاویه نگاه بشری به خدا. خدایی که گاهی باید حرفش را قبول کرد و هر از گاهی می ­شود ندیده ­اش گرفت.

    در طول رمان، صحنه­ های عجیبی دیده می ­شود که یکی از آن­ها عاشق شدن دختر به قیافه و ژست پسری است که او را شکنجه می ­دهد، بسیار وحشیانه برخورد می­ کند، حرمت او را نگه نمی­ دارد، رنج و زجرش می­ دهد،
    تحقیر و تهدیدش می­ کند، زندانی و محرومش می­ کند، بارها مقابل چشمانش با دختران دیگر مراوده می­ کند و …

    و این پسر نکته اخلاقی، فکری و روحی مثبتی
    جز
    پول و قیافه و ژست و … ندارد.
    در جامعه ­ی ما که طلاق رو به ازدیاد است، واقعا می ­شود دریافت که ملاک­ های انتخاب چقدر اشتباه است و در طول زندگی متوجه می­ شوند که این پول و قیافه و پوشش نیست که خوشبختی می­ آورد، بلکه اخلاق و فهم و شعور دینی است که فرد را رشد می­ دهد.

    به هر حال کتاب در فضایی احساساتی و کاملا غیر منطقی برای علت زندگی یک دختر در خانه ­های مردان غریبه جلو می­ رود که پر از صحنه­ های تحقیر و توهین
    و یا احساسات یک دختر به یک پسر است،
    پسری گناه­کار و دختری خوار  که هر چه بیشتر تحقیر می ­شود، بیشتر عاشق می­ شود.
    خدا وکیلی دختران امروز ما که با یک چشم غره والدین و معلمین­شان تا چند روز قهر می­ کنند چرا از این رمان تعریف می­ کنند، فقط خودشان می­ دانند…

  • ۵ پسندیدم
  • ۲ نظر
    • من و دوستام
    • پنجشنبه ۱۵ فروردين ۹۸

    ماهی ها هم پرواز می کنند

    نقد رمان ماهی ها هم پرواز می کنند : تحولی غیر ممکن اما عظیم در فضایی ده روزه

    ماهی ها هم پرواز می کنند

    نقد رمان ماهی ها هم پرواز می کنند : تحولی غیر ممکن اما عظیم در فضایی ده روزه

    ❗️❗️❗️❗️❗️❗️
    نقد رمان ماهی ها هم پرواز می کنند : نوشته مریم بصیری
    داستان دختری به نام ماهی که برای درس خواندن به تهران آمده است و اصل و نسب خودش را کنار گذاشته، دانشجوی ارشد و موفق در کارش است.
    او خانواده اش و فرهنگ و ارزش­هایشان را در شأن خودش نمی­ داند و زندگی دیگری برای خودش رقم زده است که باعث شده در ظاهر شیک و دلچسب باشد اما از درون خسته و ویران.
    زیارت خانه خدا قسمتش می­ شود که البته او به نیت استفاده از هنر معماری عربستان راهی می­ شود.
    اتفاقاتی می­ افتد که او را به خود می­ آورد.
    نویسنده تلاش کرده تا درون یک دختر جوان و فضای بیرونی که او را با این ترکیب پوششی آرایشی قضاوت می­ کند را ترسیم نماید و درفضایی ده روزه تحولی عظیم را برای او رقم بزند.
    تکرار صحنه­ ها و لحظه­ ها و مکان­ها؛
    دیالوگ­های غیر شیرین و غیر جذاب؛
    عدم پویایی فکری قهرمان داستان؛
    چرایی تغییر مسیر او
    چه به سمت بدی­ها و چه به سمت خوبی­ها باعث شده است تا رمان دیر و کند پیش برود و خواننده خسته می­ شود.
    نویسنده می­ توانست خیلی بهتر از فضای معنوی آن­جا و حال و احوال افراد استفاده کند.
    مدام افکار و عقاید قهرمان داستان را به چالش بکشد و او را در پی یافتن جواب به تلاش وا دارد.
    اما بیشتر تعریف­ ها از افرادی است که محض تفریح به حج رفته­ اند و به جای توصیف حالات شیرین روحی، شوق و ذوق تفریح و خرید در دل می­ نشانند.
    بهر حال رمانی است که اگر بازبینی شود می­ تواند کمک فکری خوبی برای جوانان باشد.
    سوالات زیادی در ذهن خواننده شکل می­ گیرد؛
    از چرایی انتخاب عروس مسافر توسط شوهرش؛
    دامادی دین دوست، عروسی دین­ گریز و تفاوت فاحش آن­ها.
    از اینکه همسفران غالبا دل به حال معنوی سفر حج نمی­ دهند و یا ایرانیان اینگونه­ اند،
    اینکه پیرها تمایل به عبادت دارند و جوانان ما نه،
    اینکه زنان ایرانی کم حوصله و بداخلاق و مصرف­گرا هستند.
    نویسنده، می­ توانست در رمان  علاوه بر نشان دادن شخصیت­های ضعیف، فرد یا افرادی قوی و خوب را هم نشان دهد تا سیر تحول ماهی، شکل منطقی پیدا کند.
  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • من و دوستام
    • پنجشنبه ۱ فروردين ۹۸