دقیقه های خیالی

نقد کتاب های چاپی و اینترنتی

همه نوکرها

همه نوکرها: تحریف داستان کربلا و کوچک نشان دادن جایگاه امام حسین(ع)

همه نوکرها: تحریف داستان کربلا و کوچک نشان دادن جایگاه امام حسین(ع)

همه نوکرها ، نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی

کتاب همه‌ی نوکرها ، داستانی زاییده‌ی تخیل نویسنده‌ای است که گرایش قلمش، به سمت نگارش ادبیات پلیسی – جاسوسی است. استفاده از کنش‌های هیجانی و چیدن معماهای ریز و درشت برای رساندن شخصیت و داستان به انتهای مقصد. نویسنده چند سالی است با این ژانر، مخاطبان بسیاری را جذب کرده است.
او این بار در داستان «همه‌ی نوکرها» ماجرای حرکت امام حسین(علیه السلام) از مکه به کربلا را از ذهن و بیان یکی از همراهان کاروان بازسازی می‌کند.
کتاب همه‌ نوکرها امام را در حد یک فرمانده‌ای نظامی نشان می‌دهد که ناچار است به دلیل تحریم‌ها و تهدیدهای موجود، طبق پازل دشمن پیش رود و تنها به عملیات‌های ایذایی و حساس بپردازد! امام معصوم(ع) از نگاه این نویسنده، فرمانده یک گروه شبه‌نظامی و چریکی است که به فکر عملیات خاص و نظامی نفوذ و شناسایی در کشور یا کشورهای دیگر است! نگرشی کاملا منحرف و محرّف به واقعه‌ی عظیم عاشورا که متاسفانه برای نخستین‌بار آن‌هم به قلم یکی از طلاب حوزه‌ی علمیه به نگارش در‌آمده است.
در داستان همه‌ی نوکرها، امام حسین(علیه‌السلام) فرمانده‌ای نفوذی و تحت تهدید است که ناچار برای زنده ماندن، باید عکس‌العملی نشان دهد و هیچ برنامه و هدفی برای انجام و هیچ حرفی برای گفتن ندارد! در این داستان، امام حتی برای یاران خود هم هدف و چرایی حرکت را روشن بیان نمی‌کند. راوی داستان که کسی است به نام ضحاک و در آخرین لحظه امام را تنها می‌گذارد، او از خواننده می‌خواهد منصفانه قضاوت کند که حق داشته امام را رها و تنها بگذارد و از کربلا بگریزد یا نه؟!

با توجه به اینکه مخاطبان داستان، عموما جوانان و نوجوانان‌اند و داستان جای مناسبی برای طرح مباحث تاریخی و تحلیل‌های وابسته به آن نیست، آیا نمی‌توان این داستان را تحریف مویرگی واقعه‌ی عاشورا و خدشه در باورهای اعتقادی عموم مردم دانست؟
مطابق روایات و زیارات وارده، امام، ولایت تکوینی و تشریعی بر کل عالم خلقت دارد و همه‌ی موجودات تحت امر او فرمان می‌برند. گرچه امام در ظاهر خانه‌نشین باشد و به مسند حاکمیت هم نرسد، اما امامت او بر جهان وجود سیطره دارد. تمام گفتار و رفتار و حرکاتش برای شیعیانش حجت است و کار بیهوده نمی‌کند و در تمام امور و حرکات و سکنات، مأمور خدای یگانه است.

آیا جز این است که حرکت امام از مدینه تا مکه و از مکه تا کربلا، حرکتی برنامه‌ریزی‌شده برای افشای ماهیت اسلام تحریف‌شده و جداشده از ریشه بود؟ هر دانش‌آموز دبستانی نیز در روضه‌ها و پای منبرها شنیده و یا خوانده که حرکت امام برای پرهیز از تن دادن به بیعت اجباری با خلیفه‌ی خودخوانده‌ی فاسقی بود که جامعه را با عنوان «جانشینی پیامبر خدا» فریب داده بود. حرکت امام آن‌گونه که خود فرموده، حرکتی بوده آگاهانه و عالمانه برای اصلاح دین جدش رسول خدا و احیای دوباره‌ی اسلامی که رو به نابودی رفته بود و از آن جز نام و نشانی هیچ نمانده بود.
امام، امام هدایت عالمیان است و اینگونه نیست که تحت امر کس دیگری باشند وبدون اذن الهی، بی‌اراده و تدبیر کاری انجام دهد و تحت حکومت مقتدری ناچار به انجام ماموریت‌های مختلف باشد!
جدای از همه‌ی اینها، چرا در داستانی که مدعی است واقعه‌ی کربلا را روایت کرده، هیچ اثری از حضور بنی‌هاشم و همراهان همیشگی یا حتی تازه‌رسیده نیست؟! حضرت اباالفضل العباس، آیا تنها سقای این کاروان کوچک بوده است؟ کجاست نافذالبصیره بودن عباس؟ کجاست کنش‌های الهی این قهرمان همیشه‌ی تاریخ که برای ماندن در رکاب ولیّ معصوم، امان‌نامه‌ی دشمن را زیر پا می‌گذارد و ماندن و قطعه‌قطعه شدن را بر رفتن و زیستن ترجیح می‌دهد؟ کجاست خطبه‌های غرای امام، روشن‌گری‌ها و سخنان مسیر و مقصد امام که چراغ روشن همیشه‌ی تاریخ است؟ کجاست تلاش‌های خستگی‌ناپذیر امام تا آخرین لحظات برای نجات اخروی لشکریانی که برای ریختن خونش صف کشیده‌اند و با هم رقابت می‌کنند؟
خواننده‌ای که جملات امام را می‌خواند و او را در حد یک یاغی می‌بیند، چگونه در پایان داستان قضاوت کند که حق با یزید نبوده است؟
تاریخ و سیره و روایات شیعی و سنی، حادثه‌ی کربلا را عمیق و دقیق توصیف کرده‌اند. حادثه‌ای که با مدیریت الهی امام روندی جان‌پرور و تاریخ‌ساز دارد. حادثه‌ای که پس از عاشورا نیز فاز دیگری از عمل امامت در آن آغاز می‌شود که با آن، دشمنان دین رسوا می‌شوند و دوباره ندای اسلام راستین در پایتخت انحراف(شام) طنین‌انداز می‌شود. و همه‌ی اینها در نگاه نویسنده‌ی کتاب، هم مغفول مانده و هم تحریف شده است!

گذشته از ضعف‌های تاریخی کتاب، خواننده در مواجهه‌ی با این نوشته از خود می‌پرسد: به‌راستی امام حسین و یارانش گروهی چریکی بوده‌اند که خلافت و قانون خلافت را نادیده گرفته بودند و مدام لباس نظامی و کلاه‌خود تنشان بوده تا در فرصت مناسب ضربه‌ای سهمگین به یزید ملعون بزنند؟ پس همه‌ی این حرف‌ها که پس از عاشورا از زبان امویان و یزیدیان می‌شنویم که امام حسین خارجی بوده و علیه حکومت خروج کرده، درست بوده؟
نویسنده وقتی چهارچوب خطای ذهنی خودش را بخواهد در قالب داستان پلیسی و معماگونه و هیجانی به مخاطبش نیز تحمیل کند، خروجی آن چیزی جز همراهی با بنی‌امیه و یزیدیان در نگرش به نهضت امام حسین(ع) درنیامده است.
گذشته از همه‌ی اینها، مگر نه این است که طبق اعتقادات شیعه، انتساب قول و کلام به معصوم گناه کبیره‌ی مبطل روزه است؟ پس چگونه است که یک طلبه‌ی حوزه‌دیده این‌گونه بی‌محابا هم نسبت‌های ناروای کلامی به سیدالشهدا داده و هم نسبت فعل و رفتار؟! و در این نسبت دادنش با بنی‌امیه همراهی کرده است. این کتاب مشکلات تاریخی بسیاری دارد. نویسنده روایت وارده از معصوم را کنار گذاشته است و دنبال از نو بافتن یک ماجرای مسلّم و روشن تاریخی است که اهل‌بیت زوایای آن را به دقت بیان کرده‌اند. کافی است مقتل ابی‌مخنف و لهوف را بخوانید تا عمق تحریف در کلام این نویسنده را دریابید.
امام، امام است فرمانده نیست.
این رمان در شان یک فرمانده نظامی هم نیست.
مخلص کلام اینکه نویسنده مفهوم امامت و ولایت را یا نفهمیده یا نادیده گرفته است
  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • من و دوستام
    • سه شنبه ۱۳ آذر ۹۷

    دال

    دال : مهاجرانی ایرانی در سوئد

    دال : مهاجرانی ایرانی در سوئد

    دال ، نویسنده محمود گلابدره ای

    کتاب دال داستان ایرانی های مقیم سوئد است. زن و مرد و جوان و کودکی که هر کدام به دلیلی دل از ایران کنده اند ظاهرا و به امید و وعده هایی پناهنده شده اند به سوئد.
    خوشی ها و ناخوشی ها، دلیل ها و غرغر ها، هست ها و نیست های کشور سوئد، مردم و ایرانی ها را در این صد و هشتاد صفحه می توانید بخوانید.
    فقط کاش نویسنده ی محترم کمی کوتاه تر می نوشت و خواننده ترغیب می شد که جمله جمله ی کتاب را با دقت بخواند. کتاب پر است از حاشیه ها و فکر و خیال نوشت های شخصیت اول داستان که یک نویسنده ی پناهنده است.
    این قسمت ها پر از کلمات تکراری، بی هدف و خسته کننده است که خیلی راحت خواننده رد می شود و توجه نمی کند. نویسنده می خواسته در به دریِ فکری آن ها را بگوید؛ نتیجه شده خستگی خواننده که البته کتاب را کنار می گذارد و قیدش را می زند.
    به هر حال این هم نوعی نوشتن است که به خوانندگان درون گرا که اهل تخیلی و توهمی خواندن هستند و یا می خواهند اوضاع کشور سوئد و ایرانی ها را متوجه شوند تا اپلای کنند کمک می کند….

  • ۱ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • من و دوستام
    • جمعه ۹ آذر ۹۷

    نگهبانان

    نگهبانان:شبیه سازی جامعه امروز جهان

    نگهبانان:شبیه سازی جامعه امروز جهان

    نگهبانان ،جان کریستوفر ترجمه حسین ابراهیمی الوند

    شنیدن واقعیت از زبان بعضی ها خیلی شیرین و عجیب است. این کتاب داستان واقعیت امروز جهان است. 
    گوسفند را دیده اید. گرگ را چه، شیر و میمون و روباه و فیل و ….
    جنگل و داستان هایش همیشه برای کودکان جذابیت خاصی دارد. برای ما بزرگترها اسمش می شود حیات وحش؛ در داستان ها شیر سلطان جنگل است با کمک گرگ و روباه. بقیه حیوانات هم آرام سرگرم زندگی شان هستند. هیچ اعتراض، هیچ تغییر، هیچ تحول، هیچ رشد، هیچ هیچی اتفاق نمی افتد. شیر و روباه داستان هم همینطور همه را برّه وار می خواهند و الا می درندشان.
    جان کریستوفر جامعه امروز جهان را به دو دسته تقسیم می کند. کسانی که خواستار آرامش و رفاهند و دسته دوم خواستار توسعه مادی و هیجان هستند. هر کس می تواند در یکی از این دو بخش فعالیت کند و نه در دو قسمت. 
    بین این دو حصار است و از هم بی خبرند. رفت و آمد بسیار نادر اتفاق می افتد.
    در هر دو قسمت قوانین و مقررات سخت و لازم الاجرایی حاکم است. افراد آزادی شان تحت سیطره شدید حکومتشان است تا جایی که حتی برای درس و زندگی آنها تصمیم می گیرند. کسی که بخواهد تخطی کند مجازات سخت می بیند. افرادی که به فکر رشد و تغییر باشند از طریق عملی پزشکی فکرشان را عوض می کنند و مانند گوسفندی آرام می شوند که سرشان فقط در آخورشان است.
    اعتراض و …. ممنوع است …
    در حقیقت جان کریستوفر در قالب یک رمان دارد شرایطی که مردم اروپا دارند در آن زندگی می کنند را به دنیا اعلام می کند.
    یادم می آید دهه قبل که در اخبار جهان منتشر شد که تمام خیابان و کوچه و بازار و مکان های عمومی اروپا و امریکا با دوربین های مداربسته کنترل می شود، حساب ها کنترل می شود، تلفن ها شنود می شود،…. نگذاشتند به گوش جهان برسد. 
    اما انسان ها نه با شعور انسانی، بلکه با کنترل آدم خوارها ،توسعه وار زندگی می کنند.
    در داستان مردم شهر را با هالوژن ها و جشن ها و خشونت ها و هیجانات راضی نگه می دارند و مردم شهرستان ها را با رسم و رسومات و اداب های متمولانه و ….
    هر چند که نویسنده خودش هم سردرگم است که قهرمان داستان بر علیه چه چیزی قیام می کند چه باید بخواهد چه نباید بخواهد … اما دلش می خواهد که نخواهد…

  • ۰ پسندیدم
  • ۲ نظر
    • من و دوستام
    • جمعه ۲ آذر ۹۷

    قهوه استانبول نیکو می سوزد

    قهوه استانبول نیکو می سوزد :استانبول به روایت مسافران قاجار

    قهوه استانبول نیکو می سوزد :استانبول به روایت مسافران قاجار

    قهوه استانبول نیکو می سوزد ، اثر علی اکبر شیروانی

    قهوه استانبول نیکو می سوزد ، داستان یک سفر به استانبول ترکیه و شرح شرایط و امکانات زندگی در شهر استانبول هم عصر با قاجار است.

    متن قدیمی و سنگینی دارد. اینکه هر صحنه را خیلی دقیق و ریز روایت می کند جذاب است اما انقدر طرز بیان و نگارش و جمله­ سازی­ها به سبک دوره قاجار است که جذابیت این سفرنامه را برای نسل امروز رمان­ خوان کم می­ کند. شاید چنین متنی را در کتاب های دورۀ دبیرستان خوانده باشیم و حتی از بیان جزئیات و فضاسازی­ ها لذت برده باشیم امّا به نظر من خواندن این سبک نوشتار در حد یک کتاب واقعاً خسته­ کننده و طاقت ­فرساست.

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • من و دوستام
    • سه شنبه ۲۹ آبان ۹۷

    سر بلند

    سربلند : به یاد داشته باشیم پاکیزه نوشتن، هنر است.

    سربلند : به یاد داشته باشیم پاکیزه نوشتن، هنر است.

    سربلند ، نویسنده محمد علی جعفری
    سرم را انداختم پایین وقتی کتاب عارفانه را خواندم یا شاهرخ و سلام بر ابراهیم را …
    هم به احترام سر پایین گرفتم و هم از شرمندگی …
    اما کتاب سربلند را که خواندم سرم را تکان دادم به تاسفی که وجودم را فرا می گرفت…
    این کتاب داشت چه می گفت؟ نویسنده چه هدفی داشت؟ خواننده چه دستگیرش می شد؟
    این سوال ها را من جواب نمی دهم…
    نیاز نبود که حججی را کسی برایمان کتاب کند، خودش کفایت می کرد اما قطعا نیاز است که کسی از نویسنده و ناشر بپرسد که چرا این کار را به وجهه ی خوب این شهید عزیز انجام دادید.
    واگویه های خیالی و ذهنی همسرش و حرف های خالی از محتوای بعضی از خاطراتش یک الگوی نامناسب از ایشان در ذهن می تراشید که خاصیت ثبت را نداشت.
    ما هم قبول داریم که شهدا تمام و کمال نبودند، انسان بودند و در مسیر پر پیچ و خم زندگی حتما اشتباهاتی داشتند اما آنقدر عمیق و فکور و عابد بودند که دست به ریسمان الهی زدند و خودشان را تا مقام شهادت بالا کشیدند.
    اما نویسنده محترم چه اصراری دارد که خطاهای از کودکی تا بزرگی را طوری بنویسد که خواننده پر از خش و خدشه بشود و بعد فقط تاسفی بشود از کتابی که خوانده.
    کتاب سربلند تلاش کرده از نگاه آدم های مختلف و از جهات متفاوت شخصیت شهید حججی را به تصویر بکشد و تلاشش ظاهرا بر این بوده که زندگی اجتماعی واقعی شهید حججی را در قالب متن به تصویر بکشد.
    اما متاسفانه در رسیدن به این هدف موفق نیست.
    شهید حججی امروز یک حجت و اسطوره و شخصیت  ویژه در بین شهدای ماست و پرداختن به ایشان از زاویه ی نگاه انسان متعالی و انسانی که طریق را طی می کند تا به مقامات برسد برای ما قیمت دارد.
    اما متاسفانه کتاب در وادی عامی نگری و عوامی گری افتاده و با اینکه از نگاه های مختلفی به شخصیت ایشان نگاه کرده، این نگاه های متفاوت برای شناخت این شخصیت به درد ما نمی خورند،
    مثلا در بعضی خاطرات که از شرایط زندگی و اتفاقات محسن می گوید، اتفاقاتی هست که ظاهر موجهی ندارد و محسن در مقابل آن سکوت کرده است.
    درصورتیکه باید دید از درون چطور بوده، واقعا محسن آن لحظه چه حسی داشته و واقعیت وجودیشان چطور با اتفاق برخورد می کرده؟ و چطور نقش آفرینی می کرده اند؟ و علت این سکوت چه بوده. اما کتاب نتوانسته این ها را کشف و روشن کند.
    از طرف دیگر آدم فکر می کند کتاب می خواهد یک انسان معمولی و یک الگوی معمولی را به جوان ها معرفی کند اما متاسفانه از داستان ها و وقایع و گاهی لحن هایی استفاده کرده(متناسب با مخاطبی که با او مصاحبه شده) که متاسفانه شخصیت شهید را به شدت سخیف کرده!
    و به جای اینکه آدم ها را بالا بکشد و برساند به شهید، شخصیت شهید حججی را پایین کشیده.
    آدم وقتی به این نوشته ها نگاه می کند حس می کند که می توان انواع و اقسام مکروه ها، اشتباه ها و گناه ها را انجام داد و بعد به این رتبه از شهادت رسید زیرا این کتاب حال محسن بعد از انجام عمل نادرست، پشیمان شدن یا …. را بروز و ظهور نمی دهد.
    البته در روایات ما آمده که ممکن است انسان ها بدترین گناه ها را بکنند و بعد مورد بخشش خداوند قرار بگیرند.
    و اگر این اتفاقات در زندگی شهید حججی افتاده دو سال آخر زندگی شهید حججی بعد از سربازی و کمی بعدتر، آن اواخر و قبل از رفتن به سوریه و ورودش به سپاه (و تاثیر شگرفی که سفر اول سوریه روی ایشان گذاشته است) زندگی ایشان را متحول کرده است.
    آرزو و پشت کاری که ایشان داشته  در کنار اخلاص و اعتقاد به مسیری که درحال طی آن است قرار گرفته و در انتها شهید حججی را رسانده به آن آرزو.
    و حتی شهید حججی فراتر از این است،
    یعنی اتفاقات، گفتگوهای ایشان و تیکه هایی که از ایشان در چند ماه آخر زندگی نقل شده است نشان از شخصیت والای ایشان دارد که آدم احساس می کند به او الهام می شود و بعضی موارد را از عالم بالا به او گفته اند و نشان داده اند و البته بخاطر تو داری شان زیاد، این موارد را کمتر بروز و ظهور داده اند.
    ولی متاسفانه کتاب جلوه ی منفی از ایشان می سازد، 
    اما کتابی مثل کتاب شهید هادی که با همین سبک جمع آوری خاطرات نوشته شده به قدری زیبا و هنرمندانه خاطرات انتخاب و کنارهم چیده شده اند که شما همیشه شهید را در اوج می بینید در عین رفتارهای معمولی انسانی.
    یعنی با خواندن کتاب بنظر نمی آید شهید هادی یک انسان خارق العاده است و یا از کره ی مریخ افتاده پایین، نه، او یک انسانی است مثل سایر آدم ها اما خصلت های انسانی را در خودش تعالی داده و از تمام توانش در راه خدا استفاده کرده.
    بخاطر همین وقتی کتاب را می خوانی در صفحات طولانی می توانی خصلت های خوب شهید را از خاطرات استخراج کنی و بنویسی و می بینی این خصلت های زمینی است که انسان را به آسمان نزدیک می کند.
    ما حق نداریم یک شهید را طوری نامناسب بررسی کنیم بخاطر اینکه به دیگران بفهمانیم او هم یک انسان عادی است، این اجازه را نداریم.
    بخصوص در مورد شهیدی که خداوند این گونه تمام گذشته او را تطهیر می کند و چنین عزت، شرفی جایگاهی به او می دهد و تاج عزت بر سرش می گذارد.
    به همین خاطر نوع ورود و خروج ما به بحث تقدسی پیدا می کند.
    این درست نیست که شهدا را در اوجی قرار بدهیم که انسان فکر کند نمی توان به آنجا که اینها رسیده اند ، رسید.بلکه باید سیر صعودی او به همه نشان داد و همه دائما حس کنند دارند از شهید عقب می افتند و باید خودشان را به شهید برسانند.
    این کتاب متاسفانه نتوانسته این کار بکند. حتی بعضی جاها بسیار کلیشه ای شده وقتی نگارنده خواسته از شهید تعریف کند آنقدر او را در اوج نشان داده که بسیار میزان اثردهی را کم کرده. و آنجایی که خواسته شهید را یک انسان عادی جلوه بدهد متاسفانه کار را خراب کرده.
    شاید کسانی مثل آقای خلیلی که با شهید دمخور و همراه بودند این صحنه ها و شهادت ایشان برایشان طبیعی و عادی بوده ولی برای کسانی که با شهید حججی آشنایی چندانی ندارند و وقتی کتاب شهید حججی را می خوانند می خواهند تازه با این شخصیت آشنا شوند، طوری خاطرات نوشته و چیده شده اند که نوشته های این کتاب مثل آب یخی است که روی انسان می ریزند با آشنایی بیشتر با این شهید،
    حتی توجیهاتی از زبان شهید حججی آمده که اصلا اینها را نمی شود فهمید، اصلا معلوم نیست خاطره گو درست متوجه منظور شهید شده یا نه؟ و درست نقل کرده یا نه؟ آنجا که شهید حججی « داستان گوسفند را نقل می کند» این مدل تحلیل یعنی چه؟ آیا واقعیت می تواند این باشد؟
    کتاب حس خوبی از شهید حججی به انسان نمی دهد و فرد را با شهید رفیق نمی کند. البته اثرش را روی کسانی که شهید را خیلی بیشتر می-شناسند می¬گذارد اما به عنوان یک منتقد و برای کسانی که با این کتاب با شهید آشنا می شوند باید گفت: ای کاش این کتاب می توانست به عنوان اولین کتاب در مورد شهید حججی ایشان را به عنوان الگو برای انسان حفظ کند و جایگاه حجت بودن او را نگه دارد.
    «ولی خدا» می گوید که شهید حججی، «حجت» است و تابوت اوست که ولی خدا بر آن بوسه زده است. باید حواسمان باشد همه این اتفاقات نشانه این است که او در آسمان جایگاه والایی دارد و تاج عزت دارد.
    شاید آقای جعفری باید در مدل کاریش تجدید نظر کند… قطعا باید کمی قلم را زمین بگذارند و  فکر کنند که چرا بعضی از مطالب نوشتن ندارد و ایشان می نویسند، مثل کتاب قصه ی دلبری که مطالب غیر قابل شنیدن و خواندن را نوشته اند و شاید ناشر محترم هم باید از خودش بپرسد چرا این کتاب را چاپ کرده است.
    و فراموش نکنیم که : پاکیزه نوشتن یک هنر است.

  • ۰ پسندیدم
  • ۲ نظر
    • من و دوستام
    • جمعه ۲۵ آبان ۹۷

    زایو

    رمان زایو : رمانی خیالی اما گویای واقعیت زمانه ما

    رمان زایو : رمانی خیالی اما گویای واقعیت زمانه ما

    رمان زایو  ، مصطفی رضایی کلورزی، انتشارات کتابستان معرفت

    رمان زایو یک رمان خیالی نیست یک واقعیتی است از زمانه ای که داریم در آن زندگی می کنیم و آینده ای که به سوی آن در حرکتیم؛
    آنچه که دارد در مقابل چشمانمان رخ می دهد پیشرفت و توسعه ی سخت افزاری و نرم افزاری است و برعکس سقوط سردمداران دنیا به مدیریت آمریکایی که در کشورهای مختلف بر مسند نشسته اند و شرافت و مردانگی را زیر پاگذاشته اند و مردمان کشورهایشان را مثل حیوانات اهلی اداره می کنند،
    خلاصه داستان: در دوره ای که با رویکرد به آینده ی نزدیک ترسیم شده، ابَر نکبت های عالم ویروسی درست می کنند که به جان مردم می افتد که هر کس آن ویروس را بگیرد قطعا می میرد. نیمی از مردم دنیا را کشته اند، خودشان به کره ی ماه گریخته اند و هم مسلکان شان را هم دارند می برند.
    تنها یک دانشمند ایرانی می ماند که می تواند پادزهر آن را بیابد اما به شرط آن که جان خودش را فدا کند و … بقیه رمان را بخوانید، اما در چشم اندازی که این رمان مقابل چشمان خواننده قرار می دهد، بیداری و اتحاد و حرکت آزادگان جهان جلوه گر است.
    پیام اصلی داستان: در هر زمانی حق پیروز است البته به شرطی که یاران حق در راهی که شروع کرده اند استقامت به خرج بدهند و به آن امید دارند.
    پیام های فرعی اش، خباثت دشمنان انسانیت است، اگرچه ظاهرا رفاه را فراهم کرده اند اما این رفاه برای بستن دهان آن هاست تا آسایش شان مانع بزرگ بیداری دل ها و فکرشان و حرکت شان شود.
    و دیگر اینکه اگر اهل حق با هم متحد شوند می توانند تمام بدی ها را از بین ببرند و پیروز می شوند هر چند که در سختی قرار بگیرند، ایران پرچمدار تمدن اسلامی و نجات دهنده ی بشریت است زیر سایه ی خداوند متعال و با تکیه بر ولایت البته اگر جوانانش همچنان بیدار بمانند، دل از آسایش و رفاه ببرند و تن به سختی مبارزه با استکبار در سراسر جهان بدهند.
    بهر حال این رمان گام بلندی در رویکرد نگاه به آینده ی روشن است و اسرائیل قطعا نابود شدنی است.

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • من و دوستام
    • سه شنبه ۲۲ آبان ۹۷

    ملت عشق

    ملت عشق: عشق نوعی خودخواهی است.

    ملت عشق: عشق نوعی خودخواهی است.

    ملت عشق ، نویسنده: الیف شافاک
    تا جایی که از تعریف ها و تمجیدها در عالم خوانده ایم و شنیده ایم، گفته اند: «عشق» چیزی فراتر از خودخواهی است.
    تعریفی که کتاب ملت عشق عکس آن را القا می کند: «به خاطر اینکه خودت لذت ببری عاشق شو»
    یعنی خودت و منِ خودت و نفسِ خودت را، عشق است.
    این رمان انسان را به سمت عشق می کشاند و او را در مقابل همه می گذارد. زنی که می خواهد عاشق شود، مرد و بچه ها و یک زندگی را در نگاهش تلخ می کند.
    بیست سال مشترک یک خانواده را بی مزه و بیهوده جلوه می دهد و شمس که حالت یک راهب دارد، درویش هایی که مثل راهب ها هستند را قوی و عاشق و لذت برنده.
    برایم عجیب بود که بی رحمی را هم چاشنی مسلک درویشی می کند . شمس که پشت در پسرک مو قرمز را می بیند، چگونه است که ترکه خوردن ها و شکستن ۵ ، ۶ ترکه بر بدنش را می بیند و به فریادش هم نمی رسد. باید برای درویش ها پیاز خورد کند و دیگ پلوی چرب بار بگذرد …
    این ها با حرف های رهبرهای دین اسلام نمی خواند. بیشتر شبیه تعالیم مسیحیت است.
    القاء افکار التقاطی به مخاطب، مثل قضیه شراب و میخانه، جالب این که صاحب میخانه را دیندار معرفی می کند و مستان را صاحب تحلیل و اندیشه و سؤال.
    تضادها و حرف های التقاطی کتاب و افکار مسیحی ، اسلامی اش فراوان است.
    رمان ملت عشق، یک فرا رمان است. کتابی است که در قالب رمانی «عشق» مآبانه، افکار اسلامی-مسیحی نویسنده را به خواننده القاء می کند اما این که افکار نویسنده، زیر سایه ی شمس و مولانا رقم زده شود، کمی جای درنگ دارد.
    مولانا و شمس اگر چه صوفی مسلک اند، مسلمان نام دارند و به تعبیر بزرگان حتی مولانا شیعه ایست که تقیه می کرده است.
    نویسنده هر چه در ذهنش دارد از داشته های سبک زندگی غربی، در قالب شخصیت ها زیر مجموعه ی ۴ دستور عرفانی می آورد که در زیر و بمش نگاه، اسلامی است. اموراتی که در سرزمین های مسلمانی می گذرد می شود رمان ملت عشق.
    نویسنده ی رمان یک زن اروپایی است.
    نتیجه ی تمام آن افکار اسلامی و عرفانی می شود خیانت یک زن خانواده دار و با گذشت اروپایی و خیانت و فرارش از منزل با بی رحمی نسبت به فرزندان و رفتن نزد مرد نویسنده.
    آنچه که رمان در دل زن زنده می کند با افکارش حاصلی وحشتناک به بار می آورد که در آخر سرگردانی و تنهایی و آوارگی زن در کشوری دیگر و دوری و بی توجهی اهل خانه اش است.
    دوست دارم بدانم نویسنده اش فمینیست است یا اسلام ستیز یا طرف دار انقلاب جنسی در ایران.

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • من و دوستام
    • جمعه ۱۸ آبان ۹۷

    داستان گرگ های آدمخوار

    بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین


    گرگ سالی : داستان انسان های شجاع و گرگ های آدمخوار

    گرگ سالی : داستان انسان های شجاع و گرگ های آدمخوار

    گرگ ­سالی

    اسماعیل فرار می­ کند از شهرش به روستایی که مادربزرگش ساکن است و اتفاقات بعد.... گرگ­سالی دو جنبه دارد.

    یک: گرگ­ سالی داستان گرگ­ های گوسفندخوار نیست. داستان گرگ­ هایی آدم­خوار است؛ گرگ­ های گرسنه ­ی هاری که در زمستان سیاه و کبود به دل گله می ­زنند و نه فقط یک گوسفند را می­ کشند بلکه همه ­ی گله را تا و مار می­ کنند. نه خودشان می ­خورند و نه گوسفند را زنده می ­گذارند. هدف فقط ارضاء وحشی­ گریشان است.

    و جنبه­ ی دیگر کتاب خود اسماعیل است. جوانی که تازه از راهی برگشته و قدم در مسیری گذاشته که اولین نتیجه ­اش آوارگی او است.

    مسیری که حالا اسماعیل جوان، خوش­گذران، زیبا را شیفته­ ی خودش کرده، تا جایی که حاضر است به خاطر این مسیر، هر سختی را تحمل کند. اسماعیل عاشق چه چیز یا چه کس شده است که این طور حاضر است به خاطرش بایستد، بجنگد، فراری شود ولی اعتراض نکند....

    دنیای قشنگ با دختری در مقابل اسماعیل قد علم می­کند اما اسماعیل چه می­کند؟

    درگیری­ های فکری و روحی اسماعیل و آرامش فضایی که در آن پنهان شده است، دیدن اتفاقات  و شنیدن افکار همه رصدهایی است که خواننده همراه اسماعیل دارد انجام می­دهد.

    در حقیقت اسماعیل بریده­ ای از تاریخ کشورمان است که گرگ­ های آدم­خوار در همه­ جا کمین کرده بودند و بر اموال و دارایی ­ها و ناموس آن ملت تسلط داشتند.

    اما اسماعیل دلش نمی­ خواست که گوسفند باشد و تکه­ پاره شود. حاضر شد که قید همه چیز را بزند ولی پنجه در پنجه­ ی گرگ بیندازد.

    داستان جذاب، پر کشش و هیجان­ انگیز است و کاش امیر حسین فردی زنده بود تا سرانجام اسماعیل را برای جوانان کشور بیان می­ کرد. روحش شاد

     

  • ۲ پسندیدم
  • ۱ نظر
    • من و دوستام
    • سه شنبه ۱۰ مهر ۹۷

    من شک دارم کسی رمان باباگوریو را کلمه به کلمه و با لذت بخواند

    باباگوریو، اونوره دوبالزاک
    باباگوریو : سبک زندگی فرانسوی

    باباگوریو : سبک زندگی فرانسوی

    من شک دارم کسی توانایی این را داشته باشد که رمان فرانسوی باباگوریو را کلمه به کلمه و با لذت بخواند و یا اصلا گذرا هم که شده تا آخرش را بخواند.

    رمان داستان پیرمردی که دو دختر دارد و هرچه دارایی دارد خرج آنها می کند طوری که خودش در پانسیون(مثل مسافرخانه های خودمان منتهی افراد سال­ ها در آن ساکن می­ شوند. جوان، پیر ، مرد و زن و باید کرایه همه خدمات را بدهند) ساکن می­ شود. دخترها آن قدر پدر را می­ دوشند و او آن قدر شیفته دخترانش است که تمام دارایی­ اش را به پای بریز و بپاش آنها می ­ریزد.
    آنها بی محلی می­ کنند و حتی احوالی از پدرشان هم نمی­ پرسند و او در گوشه ه­ای از مسیر می ­ایستد تا رفت و آمد آنها را از دور ببیند و آرزو کند که کاش سگ کوچکی بود که روی پای دخترش مورد نوازش قرار می­ گرفت و…

    به هرحال نویسنده فرانسوی مجموعه­ ای از آداب ، و عادات و طرز تفکر مردمش را به تصویر می ­کشد.
    البته نگاهش به زن: زن موجودی که تشنه محبت و تعریف است و برای رسیدن به این نیازش تن به هر کاری می دهد انگار جامعه فرانسوی خوی انسانی­ اش را کنار گذاشته و با رویکردی حیوانی آداب و هنجارهایش را رقم می­ زند. نویسنده در جای جای کتاب این­ ها را به نقد می­ کشد. نوع زندگی و بینش مردم اروپا، نوع روابط خانوادگی، نوع تعاملات فرهنگی و اجتماعی …

    برایم جالب بود که همزمان رمانی به نام مومیایی را می­ خواندم که نویسنده آن چنان ایران را به چالش می­ کشد و همه را بی فرهنگ می­ خواند و از غربی ها ، نگاه و نوع زندگی­شان تقدیر می­ کند که انگار اینجا جهنم است و آنجا تنها مکانی که خوشبختی را می­ شود یافت…

    رمان باباگوریو نگاه همه را با سبک اندیشه و فرهنگ و روابط چشم ­آبی ­ها آشنا می­ کند.  هرچند که بسیار بسیار خسته کننده است.

  • ۱ پسندیدم
  • ۱ نظر
    • من و دوستام
    • جمعه ۶ مهر ۹۷

    داستان دو شهر

    داستان دو شهر ، اثر چارلز دیکنز

    کتاب، داستان دختر زیبایی است که زندگی سختی دارد. پدرش را ندیده چون پدر هجده سال بی هیچ جرمی در زندان های فرانسه سر کرده است. نه فرانسه الان، فرانسه قبل از متمدن شدن. آزاد که می شود می رود انگلیس و دختر پیدایش می کند.
    در این میان مردم در تدارک انقلاب فرانسه هستند که رخ می دهد. جوانی زیبا و خوش پوش با دختر ازدواج می کند اما بی دلیل اسیر انقلابیون می شود و در طی یک رفت و برگشت محکوم به مرگ می شود. اسم گیوتین را شنیده اید. یک تیغه بلند و قطور و دراز که از بالا گردن افراد را می زند... .

    چند نکته دارد این داستان، یا بهتر بگوییم:  این رمان نویس مشهور در داستان دو شهر چند نکته می خواهد بگوید:

    • قبل از انقلاب فرانسه، اروپا در حالتی بود که داد مردم هوا بود، حاکمان ظالم بی دلیل و با هر دلیلی مردم را به زیر یوغ خودشان کشیده بودند.
    • انقلاب می شود، مردمِ محروم و معترض انقلاب می کنند تا به این ظلم پایان بدهند.
    • بعد از انقلاب فرانسه یا از همان ابتدای انقلاب اتفاق عجیبی رخ می دهد.
    • همان هایی که به ظلم معترض بودند وقتی که روی کار می آیند چنان وحشیانه و بی رحمانه ظلم می کنند که روی همه قاتلین را سفید می کنند.
    • نویسنده نشان می دهد که آدم های پست وقتی به قدرت می رسند مثل سگ هار می شوند. زن و مرد هم ندارد. درنده اند و بی صفت!
    • طرفداران تمدن اروپا قطعا این کتاب و کتاب جان شیفته را نخوانند چون تمام زیر و بمی که کاخ آرزوهایشان را بر آن بنا کرده اند به لرزه می افتد.

     

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • من و دوستام
    • جمعه ۲۳ شهریور ۹۷