دقیقه های خیالی

نقد کتاب های چاپی و اینترنتی

۳ مطلب در تیر ۱۳۹۸ ثبت شده است

طوفان دیگری در راه است

نقد رمان طوفان دیگری در راه است : همیشه یک روزنه­ ایی هست که باز است، باید ببینی!

نقد رمان طوفان دیگری در راه است

نقد رمان طوفان دیگری در راه است : همیشه یک روزنه­ ایی هست که باز است، باید ببینی!

 

طوفان دیگری در راه است نوشته ی سید مهدی شجاعی

داستان تحول انسان­هاست، جوانی با استعداد که در اجتماعی فاسد تمام استعدادها و دارایی­ های درونیش بر باد می­ رود، این جوان ­مرد و زنش فرقی ندارد اما تنها خواستن است که هر دوی آن­ها را به خوش­بختی می­ رساند. پسری خوش استعداد که به خاطر خانواده و جامعه توسری­ خور است، تشنگی محبت، او را به زنی وصل می­ کند و هر دو در مسیری، زندگی درست را پیدا می­ کنند.

پیام اصلی:
راه برای رسیدن به رشد برای هیچ­کس بسته نیست، فقط باید اراده کنی و بخواهی.
همیشه یک روزنه­ ایی هست که باز است، باید ببینی!

انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا

پیام­های فرعی:
هر چیزی در عالم هستی تأثیر گذار است، کلام ما، نگاه ما، …
کار اثرگذار کاری است که تداوم داشته باشد، نویسنده در مسیر تربیتی که در کتاب دارد؛ دقت بالایی به کار برده و سعی می­ کند امر و نهی را مستقیم به کار نبرد.

نقاط ضعف:
پرداختن زیاد به فضاسازی­ هایی که منفی است و خواندنش چندان منفعت ندارد .
نامه­ ها گاهی طولانی است و در جایی، کار ناشایست خودش را در راه خدا عنوان می­ کند که عجیب است .

کمال (کامی): پر استعداد است، زبان تندی دارد و رک­ گو است، جامعه او را درک نمی­ کند اما تشنه­ ی درک محبت و فهمیدن خوبی­ هاست.

زینت: بزرگ شده در خانواده­ ای مذهبی است که به علت تنهایی و ناآگاهی در مسیر بد می­ افتد.

کتاب برای دبیرستان به بالا مناسب است.
مخصوصا کسانی که حس می­ کنند دیگر راه رهایی و نجاتی ندارند و افتاده اند در گرداب بدی­ ها، گردابی است که می­ بلعدشان.
اما این داستان نقطه­ ی امیدی می ­شود برای همه جوانان که بدی­ها، گرداب نیست اگر بخواهید.
بلکه تنها چاله ­هایی است که می­ توانید با یاری یک خوب از آن­ رها شوید.

همیشه یک خوب می­ تواند شما را تازه و نو نوار کند.
در این داستان خوب، همان مصطفی چمران است مصطفی، فراتر از زمان و مکان شاهد همه چیز است.
فقط باید بخواهی در منظر آن­ها خودت را قرار بدهی.

  • ۱ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • من و دوستام
    • جمعه ۲۸ تیر ۹۸

    نفوذ در موساد

    نقد رمان نفوذ در موساد : با خواندن این کتاب حس غرور و سربلندی می کنی.

    نقد رمان نفوذ در موساد

    نقد رمان نفوذ در موساد : با خواندن این کتاب حس غرور و سربلندی می کنی.


    نقد رمان نفوذ در موساد نوشته ی صالح مرسی


    این کتاب و دو سه تا برادر های این کتاب را که می­ خوانی پر از انرژی می­ شوی، احساس غرور و سربلندی می­کنی حس زنده و پویا بودن در درونت می شکفد.

    نویسنده ی این کتاب یک تابوشکن است.

    بت بزرگ اما توخالیِ اسرائیل؛ چنان برای خودش هیبت ساخته که دولت­ها و ملت­ها از ترسشان نمی ­توانند تکان و مخالفتی داشته باشند، اماصالح مرسی نویسنده این کتاب با بیان حقایقی از مجاهدت های جوان های شجاع مصری، روحیه ی مبارزه را در دل ها زنده می کند.

    نفوذ، داستان جوانان مصری است که در زمان انور سادات پایه های وزارت اطلاعاتی مصر را می ­گذارند و با امید و ایمان و دست­های خالی به جنگ اطلاعاتی اسرائیل می­ روند. آن­ها جوان مصری بنام رافت را  در سرزمین اشغالی و میان صهیونیست­ها وارد می­ کنند تا در عرصه­ های مختلف مقابل اسرائیل بایستند.

    ازخودگذشتگی، ایمان، تدبیر، زیرکی، شکستن هیبت دشمن، ذلیل و خوار دیدن دشمن، سست بودن تار عنکبوتی اسرائیل و…. همه ثمره خواندن این کتاب است.

    ضمن اینکه نویسنده به زیبایی قلم را بر کاغذ حرکت داده و داستان را به جا و زیبا خلق کرده است.

    لذت هیجان و معما گونه بودن کتاب برای جوان­ ها آن قدر زیاد است که کتاب را با همه ی دلهره­ ها و ترس­ها زمین نگذارند…. خوب می­ شد اگر کتاب « دل­نوشته های یک طلبه» هم همین طور داستان­پردازی و قلم­زنی می ­شد و…

  • ۱ پسندیدم
  • ۱ نظر
    • من و دوستام
    • سه شنبه ۲۵ تیر ۹۸

    جای خالی سلوچ

    نقد رمان جای خالی سلوچ : خستگی و ناامیدی پس از خواندن چند صد صفحه رنج و سختی

    نقد رمان جای خالی سلوچ

    نقد رمان جای خالی سلوچ : خستگی و ناامیدی پس از خواندن چند صد صفحه رنج و سختی

     
    نقد رمان جای خالی سلوچ نوشته ی محمود دولت آبادی

    کتاب­های دولت ­آبادی را هر وقت دست می­ گیرم می­ دانم که پا بر دامنه کوه بلند توصیفات می­ گذارم.
    یا نباید خسته بشوم،
    یا باید که قید بسیاری از پاراگراف­ها را بزنم،
    یا در جایی باید تندخوانی کنم،
    و یا نه یکباره، که چند روز یا هفته­ ای به آرامی کتاب را تمام کنم،
    و حتما آخر کتاب هم کمی سردرگم و ناامید و دِپرس خواهم بود.

    کنار تمام جملات توصیفی زیبا و گاه حکمت­ آمیز و کلماتی که دولت­ آبادی مثل نانوایی با مهارت؛ که خمیر در دستش، آسوده چپ و راست و گلوله و پهن می­ شود؛ دولت آبادی هم چیدن و گزیدن تکرارهای بدون حس تکرار و چسباندن و قید زدن و مضاف کردن و وصف کردن و استعاره و تشبیه و ایهام مثل خمیر است برایش، می­ چیند و جلو می­ برد داستان را.

    هر چند که ترجیح می­ دهم چندان دور و بر دولت آبادی نچرخم تا از غم­ها و مشکلات وحشتناک و بی­ پایان انسان­های سردرگم و آواره­ ی از درون و خسته و نابود، دچار افسردگی نشوم.

    جالی خالی سلوچ پدری را به تصویر می­ کشد که بعد از رفتنش جایش چون چاهی عمیق در زندگی خانواده­ اش سرباز می­ کند و بار مشکلات را می ­آورد و درماندگی را چنان در درون خودش جای می­ دهد که رهایی از آن ممکن نیست. چنان که مادر هاجر به زور عروس شده و عباس پیر شده و ابرام  وامانده را رها می­ کند و به دنبال سلوچ گم و گور روان می­ شود و تو می­ مانی که پس از چند صد صفحه زجر و رنج و سختی، هیچ گشایشی که نشد تازه خانواده از هم پاشید به یک امید واهی.

    شاید عمق فاجعه، نبودن ستون یک خانه، یعنی پدری آرام و فقیر آن هم در فضای فقر فرهنگی و دینی قبل از انقلاب را هیچ کس جز دولت آبادی نتواند به تصویر بکشد اما حقیقت جامعه غیر از این است که زنی توانمند چون مردان نتواند زندگی را بچرخاند.
    بگذریم دولت آبادی است و توانمندی قلمش و غورش در دل جامعه­ ای پر از بدی .
    و من این تصویرسازی را دوست ندارم چون کتاب می­ خوانم تا یاد بگیرم،
    تا قدرتمند شوم….
    تا امیدوار باشم و …..
    نه خسته و ناامید و ….

  • ۱ پسندیدم
  • ۱ نظر
    • من و دوستام
    • شنبه ۲۲ تیر ۹۸