بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین


گرگ سالی : داستان انسان های شجاع و گرگ های آدمخوار

گرگ سالی : داستان انسان های شجاع و گرگ های آدمخوار

گرگ ­سالی

اسماعیل فرار می­ کند از شهرش به روستایی که مادربزرگش ساکن است و اتفاقات بعد.... گرگ­سالی دو جنبه دارد.

یک: گرگ­ سالی داستان گرگ­ های گوسفندخوار نیست. داستان گرگ­ هایی آدم­خوار است؛ گرگ­ های گرسنه ­ی هاری که در زمستان سیاه و کبود به دل گله می ­زنند و نه فقط یک گوسفند را می­ کشند بلکه همه ­ی گله را تا و مار می­ کنند. نه خودشان می ­خورند و نه گوسفند را زنده می ­گذارند. هدف فقط ارضاء وحشی­ گریشان است.

و جنبه­ ی دیگر کتاب خود اسماعیل است. جوانی که تازه از راهی برگشته و قدم در مسیری گذاشته که اولین نتیجه ­اش آوارگی او است.

مسیری که حالا اسماعیل جوان، خوش­گذران، زیبا را شیفته­ ی خودش کرده، تا جایی که حاضر است به خاطر این مسیر، هر سختی را تحمل کند. اسماعیل عاشق چه چیز یا چه کس شده است که این طور حاضر است به خاطرش بایستد، بجنگد، فراری شود ولی اعتراض نکند....

دنیای قشنگ با دختری در مقابل اسماعیل قد علم می­کند اما اسماعیل چه می­کند؟

درگیری­ های فکری و روحی اسماعیل و آرامش فضایی که در آن پنهان شده است، دیدن اتفاقات  و شنیدن افکار همه رصدهایی است که خواننده همراه اسماعیل دارد انجام می­دهد.

در حقیقت اسماعیل بریده­ ای از تاریخ کشورمان است که گرگ­ های آدم­خوار در همه­ جا کمین کرده بودند و بر اموال و دارایی ­ها و ناموس آن ملت تسلط داشتند.

اما اسماعیل دلش نمی­ خواست که گوسفند باشد و تکه­ پاره شود. حاضر شد که قید همه چیز را بزند ولی پنجه در پنجه­ ی گرگ بیندازد.

داستان جذاب، پر کشش و هیجان­ انگیز است و کاش امیر حسین فردی زنده بود تا سرانجام اسماعیل را برای جوانان کشور بیان می­ کرد. روحش شاد