بسم الرحمن الرحیم
و به نستعین
سرخی تو از من
سپیده شاملو
نشر مرکز
نقد رمان سرخی تو از من نوشته ی سپیده شاملو
داستان لیلا، داستان نگار، داستان فرزانه، داستان نازنین
این کتاب داستان زن هایی است که افسرده و مغمومند …
شکست خورده در عشق و نابودند….
لیلا روانشناسی است که همسرش داریوش به او خیانت می کند و با مهناز ارتباط دارد.
نازنین دختر لیلا دیگر نمی تواند در ایران بماند و می رود.
آنجا با پسری هم خانه می شود؛
اما بعد از چند سال نمی توانند با هم کنار بیایند و پسر تنهایش می گذارد.
نازنین معتقد است مادرش لیلا و پدرش داریوش با ماندن در کنارهم، دارند خودشان را تحقیر می کنند .
البته مهناز هم که هفته ای یک روز پدرش را تأمین می کند و عاشق پدرش است هم دارد خودش را تحقیر می کند.
دکتر مهرتاش عاشق لیلا شده است و از او می خواهد زندگی با داریوش را تمام کند تا بتوانند با هم ازدواج کند، مهرتاش همدم لیلاست…
نگار از بهروز طلاق گرفته است و کم کم با مردی به نام احسان ارتباط می گیرد.
نگار بیماری روانی دارد …
فرزانه با همان مرد ارتباط داشته و مریض روانی لیلا بوده و خودکشی می کند.
این مرد پدرش بوده که حالا با نگار ارتباط می گیرد…
فضای رمان، فضای سیاه است.
فضای گرفته و مبهم؛
نویسنده ی
روشنفکر کتاب، تلاش می کند که اثبات کند فضای جامعه باز است و از زبان
نازنین دختر لیلا و داریوش حرف می زند که می داند پدرش با مهناز است و
مهرتاش هم مادرش را می خواهد، پس طلاق بگیرند و با عشقشان زندگی کنند…
کاش نویسنده و خواننده ی کتاب دقت می کردند که شخصیت های اول
و اصلی رمان دارند در فضای باز و آزاد و دور از قید و بند زندگی می کنند،
پس چرا اینقدر تنها، افسرده و شکست خورده اند. البته باید از
نویسنده تشکر کرد که در قالب داستان واقعیت جامعه ای که از خدا فرار کرده و
به سبک زندگی آزاد غربی روی آورده است را بسیار خوب نشان داده است.
تمدن غربی، زندگیها را نه تنها به سامان نمی رساند که بنیان خانواده را سست می کند.
زنان و مردان این تمدن خسته و تنها هستند.
مالیخولیا دارند و نیازمند مشاوره اند.
حتی مشاوره ها و روانکاوهایشان هم خودشان شکست خورده و بی پناه اند.
لیلا دکتر روانشناس داستان دائما به سیگار پناه می برد و بیخواب است.
به قول دخترش
نازنین حقیرانه به زندگی خودش را وصل کرده است.
به هر حال نویسنده اگر خودش پا در رکاب فرهنگ ویرانگر غرب گذاشته،
افکار و حالات خودش را در قالب زندگی زن ها، خوب بیان کرده است. ماها که
نه یک دل بلکه صد دل شیفته ی غرب هستیم و خوراک و پوشاک و کلام و
زندگیمان را از روی دست آنها تقلب می کنیم، در این کتاب می توانیم
ببینیم که چه بر سرمان در آینده خواهد آمد …
زنانی مغموم و ناامید…
عاقلانه این کتاب را بخوانید تابیشتر از این در مرداب آنها فرو
نروید…