بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین
کتاب را میخری چون امیرخانی نوشته کتاب را تا ته میخوانی چون امیرخانی نوشته کتاب را متحیری میبندی و رویش فکر میکنی و میگویی که یعنی این همان است که دو سه سال وعده داده بود و متحیر میمانی که یعنی امیرخانی نوشته بود.
البته شک نکنید که امیرخانی نوشته است چون ارمیا روح کتاب است؛ همان ارمیای معروف این نوشته امیرخانی، نقد اوضاع و احوال تهران نیست. اوضاع و احوال به گند کشیده شده دنیاست که همه را در خود میکِشد و می کُشد. روح و جسم آدم ها را به مرور تسخیر خودش میکند و با اثر گذاری نقطه نقطه خفه میشوند بدون آنکه گناهی داشته باشند.
بی دینها، به معنای تام و تمام بی اعتقادها حتی به نظم هستی، سوارکارند(سرمایه دارهای فئودال بی دین) و همه را هم رام و همراه خودشان میکنند. همه بی دینها، همه بی خیالها، همه سست ایمانها، همه مدعی ایمان ها را و حتی آدمی هم اگر مخالف این نظام میشود، نه از روی سبک و روش الهی، از روی نیاز به زنده بودن و حیات هم راه به جایی نمیبرند و محکوم به مرگند... مرگ تدریجی.
امیرخانی می خواست در قالب علا و ایلیا و لیا که یک خانوادهاند نظام از هم گسسته خانواده فعلی را بگوید، در قالب شخصیت های متفاوت و کم، داستان نظام پاره پاره فعلی کشور را بگوید، ساز زدن هر کسی برای خودش، نه برای مردم و ناتوان بودن مدیریت کلان نگر و خیانت ها و ... نتوانسته بود. حداقل نتواسته بود ذهن خواننده را منسجم نگه دارد. تشتت مدیریت کلان در تشتت نوشته های امیرخانی هم موج می زد. ذهن و فکر خواننده به جایی می رسید که فقط می خواست کتبا تمام شود تا بگوید کتاب امیرخانی را خوانده است. همین بیان صحنه هایی که فقط فضای رمان را خراب می کند به خاطر آنکه نویسنده می خواهد بگوید فضای شهری این قدر تهوع آور است مثل صحنه ی ترافیک و شماره یک.... پرواز و شماره یک و ... که اصل حرف نویسنده است؛ ذهن را اذیت می کند و عصبانیت اون از این مدل را نشان می دهد. امیرخانی این کتاب را نه هنرمندانه، که مبغوضانه نوشته است و ..... است؛ بر هر چه هست.