نقد رمان با گرگ ها : رمانی با تم کاملا سیاسی و القا مثبت خوی وحشی گری
نقد رمان با گرگ ها نوشته کترین راندل.
رمان نویس انگلیسی که برای روسیه نوشته شده است
در کشور روسیه اشراف گرگ نگه می دارند. آن را تربیت می کنند تا به کسی آسیب نزند. اما اگر به کسی آسیب زد در جنگ رهایش می کنند.
داستان درباره مادر و دختری است که در خانه ای در برفها زندگی می کنند.
آنها در این خانه به وحشی کردن گرگ های رها شده ای که با ناز تربیت شده بودند ،می پردازند.
مادر روی صورتش جای چنگال گرگ است.
دوتا از انگشتانش را گرگ خورده است.
سرگوش دختر خورده شده است و…
در کتاب هیچ استدلالی برای علت وحشی کردن آنها آورده نشده است.
مادر و دختر وحشی و کثیف اند در همه جای خانه تکه گوشت های خورده شده توسط گرگ پیدا می شود.
گرگ هایی که از سمت اشراف می آیند موهای بلندی دارند این مادر و دختر می روند سرشان را می کنند داخل موهای این گرگ ها.
در حال حاضر شنیدنش موجب انزجار می شود.
اما نویسنده آنقدر زیبا داستان را جلو می برد که اگر همان موقع یک گرگ بگذراند جلوی مخاطب سرش را می کند در موهایش.
گرگ های وحشی شده از خانه بیرون می زنند و به دیگران آسیب می زنند.
به ماموران حکومت مرکزی تزار آسیب می زنند و سه تا از سربازها را گاز گرفته
و دستهای آنها را کنده اند. تزار برای جلوگیری از این مساله دستور نابودی
این گرگها را می دهد.
ولی مخاطب دیگر به گرگ وحشی علاقه مند است.
یک ژنرال این مادر و دختر را می زند که دیگر به این کار ادامه ندهند.
اما آنها توجه نمی کنند و مخفیانه به کار خود ادامه می دهند.
ژنرال خانه ی آنها را آتش می زند ،اما خواننده دیگراز مادر و دختر، که گرگ ها را وحشی می کردند و از وحشیگری گرگ بدش نمی آید .
بلکه از ژنرال متنفر می شود و طرفدار گرگ خبیث وحشی هست.
پس از آتش زدن خانه شان یکی از سربازهای تزار طرفدار این دختر می شود و به او کمک می کند خودشان را می رسانند به حکومت مرکزی.
مردم هم به همراه گرگهای وحشی به آنها می پیوندند و طرفدارشان می شوند.
سر و ضعشان ژولیده،
لباسهایشان بوی خون گرگ می دهد.
آلودگی و کثیفی…
این موارد در داستان ذکر می شود اما مخاطب منزجر نمی شود.
شاید فقط ۵۰۰۰ بار کلمه گرگ در داستان وجود دارد.
در حکومت مرکزی وارد شده، گرگ ها به سربازان که از ترس نمی توانند شلیک کنند حمله می کنند و خلاصه با کمک گرگ ها حکومت را سرنگون می کنند.
نویسنده کتاب انگلیسی است.
داستان ها انگلیسی است.
حکومت ظالم است، گرگ وحشی خوب است .
وحشی کننده گرگ خوب است.
مردم طرفدار وحشی ها هستند.
نتیجه آنکه حاکمان انگلیسی که صدها سال است با ظلم به کشورها سلطه دارند و وحشیانه هرجا می روند خراب می کنند. مثال دم دستیش قتل عام هشت میلیون ایرانی در صد سال گذشته است ،رمان چاپ می کند برای آنکه حکومت روسیه را سرنگون کند.
نکته: جالب این است که در برفها به شدت مقاومت می کنند.
بعضی نقاط کتاب تکه های نامیزانی دارد که اول فکر می شود که ایرادات کتاب همین تکه هاست ،اما وقتی به جلو می رویم متوجه مسایل مهم تر می شویم.
مثلا دختر وحشی است،
زنها وحشی اند،
نقش زن را حساب کنید ،
زن ها انقلاب را مدیریت می کنند
کاری که با اندلس کردند و زنها را به فساد کشیدند و جامعه را خراب کردند،
در ایران هم دارند با فسادی که ترویج می کنند، زنها را به میدان می اورند و قصد سرکوب دارند.
جالب آن است که خوی وحشی گری تقدیس شده اگر نگوییم تسبیح شده و پاک نشان داده شده است.
بریده ای از کتاب:
نگهبانان خیلی چیزها دارند که ما نداریم در عوض ما خیلی چیزها داریم که آنها ندارند.
آنها آموزش دیدند اسلحه دارند در عوض ما سبک وسریعیم.
ما می تونیم از ناودانها بالا بریم آنها نمی توانند دنبال ما بیایند.
قدمهای ما کمتر سرو صدا می کنه.
مدام دارد ترغیب می کند اگر چیزی نداریم…
….اونا خیلی چیزا رو فراموش کردند یادشون رفته چه جوری گاز بگیرند ،
تف کنند،
چنگ بزنند،
ما هم که قرار نیست مثل آقایون متشخص بجنگیم؛
کاملا کتاب وحشی است.
نکته: اسم سرباز جذب شده به سمت دختر که بخاطر عقایدش سه روز در خانه ژنرال شکنجه شده است ایلیا است.
نوشتارش خیلی جذاب نیست ، فقط آنهایی که کتاب ترسناک دوست دارند جذب می شوند. تکرار کتاب بسیار زیاد داشت و بالای صد صفحه آن قابل حذف است.
اما برای جذب شدن خواننده و علاقه مندی او به گرگ ها و وحشی گری های
انها آنقدر داستان را کش می دهد ،که خواه ناخواه مخاطب با گرگها مانوس می
شود.
و آن زمان وقتی در داستان گرگی وحشی گری می کند و کسی را گاز میگیرید مخاطب ناراحت نمی شود.
نکته هیچ سربازی نمی تواند به گرگها شلیک کند و به جز یکی دوتا گرگ کشته
نمی شوند. جالب آن است که سرباز تفنگ دار ضعیف است گرگ قوی است و مخاطب
نیز گرگ را تقدیس خواهد کرد.
کتاب کاملا تم سیاسی دارد و در ذهن ها القاءات خاصی ایجاد می کند…